نمىدهى در جنگ شركت كنم ؟ حضرت فرمود : آيا راضى نيستى از اينكه نسبت تو به من نسبت هارون به موسى باشد ، جز آنكه پيامبرى بعد از من نيست ( اما ترضى ان تكون منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبوة بعدى . دوم : آنكه در جنگ خيبر آن حضرت فرمود : فردا پرچم را بدست مردى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند . همه ما گردن كشيديم ، ببينيم آن شخص كيست ، حضرت دستور فرمود : على ( عليه السلام ) را بگوئيد ، بيايد ، على ( عليه السلام ) آمد در حاليكه چشمانش درد مىكرد . حضرت از آب دهانش به چشم او ماليد و پرچم را بدستش داد و خيبر بدست آن حضرت فتح شد . سوم : آنكه هنگامى كه آيه ( فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم . . . ) نازل شد . رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم على و فاطمه و حسن و حسين ( عليهم السلام ) را آورد و به خدا عرض كرد : خداوند اينانند اهل بيت من ( اللهم هؤلاء أهلى ) - سنن ترمذى ج 4 ص 293 4085 - قتيبة . . . از سعد بن ابى وقاص روايت مىكند : هنگامى كه آيه ( تعالوا ندع ابناءنا و ابناءكم و نساءنا و نساءكم ) نازل شد ، رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم على و فاطمه و حسن و حسين ( عليهم السلام ) را آورد و دست به دعا بلند كرد و عرض كرد : اللهم هؤلاء اهل بيتى . اين روايت خوب و صحيح است . - مسند احمد ج 1 ص 185 عبدالله . . . از سعد بن ابى وقاص رويت مىكند : در يكى از جنگها على ( عليه السلام ) به رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم عرض كرد : يا رسول الله چرا مرا با زنان و بچهها باقى گذاشته و اجازه نمىدهى در جنگ شركت كنم ؟ حضرت فرمود : آيا راضى نيستى از اينكه نسبت تو به من ، نسبت هارون به موسى باشد ، جز آنكه پيامبرى بعد از من نيست ( اما ترضى ان تكون منى بمنزلة هارون من موسى الا انه لا نبوة بعدى ) و ديگر آنكه در جنگ خيبر آن حضرت فرمود : فردا پرچم را بدست مردى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست داشته و خدا و رسولش هم او را دوست دارند ، همه ما گردن كشيديم ، ببينيم آن شخص كيست ، حضرت دستور فرمود : على ( عليه السلام ) را بگوئيد ، بيايد . على ( عليه السلام ) آمد در حاليكه چشمانش درد مىكرد . حضرت از آب دهانش به چشم او ماليد و پرچم را بدستش داد و خيبر بدست آن حضرت فتح شد .