responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 767


< فهرس الموضوعات > عائشه از پدرش آموخته كه در حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله فرياد بزند ! ! !
< / فهرس الموضوعات > عائشه از پدرش آموخته كه در حضور رسول خدا صلى الله عليه وآله فرياد بزند ! ! !
- سنن ابى داود ج 2 ص 477 4999 - يحيى بن معين . . . از نعمان بن بشير روايت مىكند : ابوبكر اجازه گرفت كه نزد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم برود . ناگهان صداى عائشه را شنيد كه فرياد مىزند . فورا داخل شد تا عائشه ( دخترش ) را بزند ، به او گفت : نبينم كه بر سر رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم فرياد مىزنى ، حضرت مانع شد كه عائشه را بزند ، ابوبكر با عصبانيت از اتاق خارج شد ، حضرت به عائشه فرمود : ديدى چطور از دست اين مرد نجاتت دادم ! !
< فهرس الموضوعات > * * * رابطه دوستانه عمر با يهود و تأثير يهوديان بر او ! !
< / فهرس الموضوعات > * * * رابطه دوستانه عمر با يهود و تأثير يهوديان بر او ! !
< فهرس الموضوعات > عمر هر روز شنبه به درس يهوديان مىرفت ! !
< / فهرس الموضوعات > عمر هر روز شنبه به درس يهوديان مىرفت ! !
- كنز العمال ج 2 ص 353 شعبى مىگويد : عمر در محلى بنام روحاء فرود آمد ، ديد عده‌اى از مردم بسوى سنگهائى هجوم برده و در آنجا نماز مىخوانند ، پرسيد : قضيه چيست ؟ گفتند : اينان خيال مىكنند ، رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم در اينجا نماز خوانده است . عمر دستور داد آنجا را خراب كرده و بپوشانند . سپس گفت : پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم در هر كجا كه بود ، وقت نماز كه مىرسيد ، همانجا نمازش را مىخواند و مىرفت .
آنگاه عمر شروع به تعريف كرد و گفت : روزى در مدرسه يهوديها بودم ، خوشم مىآمد كه چگونه تورات قرآن را ، و قرآن تورات را تصديق مىكند . در اين بين يهوديان گفتند : پسر خطاب ، تو از همه دوستان پيش ما عزيزترى . پرسيدم : چرا ؟ گفتند : بخاطر آنكه تو به ما سر مىزنى و با ما رفت و آمد مىكنى . گفتم : علت آمدن من به اينجا اينست كه دوست دارم ببينم چگونه تورات و قرآن يكديگر را تصديق مىكنند . همان هنگام رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم از آنجا رد شد ، يهوديان گفتند : هان ارباب تو رد شد ، برو خود را به او برسان . گفتم : شما را بخدائى كه حق و كتاب خود را به شما امانت داده ، آيا قبول داريد كه او رسول الله است ؟ ساكت شدند و هيچ جوابى ندادند . عالم و بزرگشان گفت : او حرف تند و غليظى به شما زد ، جوابش را بدهيد . آنها هم گفتند : تو بزرگ و عالم مائى ، تو جوابش را بده . عالم گفت : حال كه ما را چنين قسم دادى ، ما يقين داريم كه او رسول الله است . گفتم واى بر شما ، پس در اينصورت كه او را انكار مىكنيد ، خود را نابود كرده‌ايد . گفتند : نه ما هلاك نمىشويم . زيرا ملكى كه با اوست با ما دشمن است .

767

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 767
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست