responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 704


كار شما به جائى رسيده كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم را اذيت مىكنيد ؟ عائشه جواب داد : بتو چه مربوط تو برو به عيبهاى خودت برس . پيش حفصه ( دخترم ) رفتم و گفتم : كارت به جائى رسيده كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم را اذيت مىكنى ، تو خوب مىدانى كه آن حضرت دوستت ندارد و اگر بخاطر من نبود ، حتما طلاقت مىداد . حفصه به شدت گريه كرد . پرسيدم : حضرت كجاست . گفت : در اتاق خودش . به آنجا رفتم ، غلام حضرت پاى درب نشسته بود ، سه بار به او گفتم از حضرت اجازه تا داخل شوم ، اما هيچكس جوابم را نداد . با صداى بلند گفتم : بخدا قسم اگر رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم دستور دهد ، گردن حفصه را بزنم ، اين كار را خواهم كرد . حضرت اجازه ورود داد ، داخل شدم ، ديدم روى حصير دراز كشيده ، تنها پيراهنى به تن دارد و هيچ زيراندازى ديگر هم نيست ، بطورى كه حصير روى بدنش جا انداخته بود . به اطراف اتاق نگاه كردم ، مقدارى خوشه‌هاى گندم و وسائل بسيار ساده و ابتدائى آنجا بود ، اشك از چشمانم جارى شد . فرمود : چرا گريه مىكنى ؟ عرض كردم : يا نبى الله ، تو رسول خدا و برگزيده او هستى ، در حاليكه خزائن تو همين است كه اينجاست . آنوقت كسرى و قيصر بايد چنين و چنان باشند . فرمود : پسر خطاب آيا دلت نمىخواهد آخرت مال تو باشد و دنيا مال آنها ؟ عرض كردم : بله . عرض كردم : يا رسول الله اگر اين زنان ناسازگارى مىكنند ، طلاقشان ده ، خداوند و ملائكه و جبرئيل و ميكائيل و من و ابوبكر و مؤمنين همه با تو هستيم . هرگاه چيزى مىگفتيم . اميد آن را داشتم كه خداوند در تصديق حرفهايم آيه‌اى نازل كند كه اتفاقا اينبار هم اين آيه نازل شد ( عسى ربه ان طلقكن ان يبدله ازواجا خيرا منكن و ان تظاهرا عليه فان الله هو مولاه و جبرئيل و صالح المؤمنين و الملائكه بعد ذلك ظهير ) . عائشه دختر ابوبكر و حفصه ( دختر من ) بر عليه ديگر زنان پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم توطئه كردند . ( يعنى آن دو زن كه در آيه داستان آنها آمده ، اين دو بودند ) به حضرت عرض كردم : يا رسول الله ، آيا زنانت را طلاق داده‌اى ؟ فرمود : نه ، گفتم : اجازه دارم به مردم خبر دهم كه حضرت زنانش را طلاق نداده است ؟ فرمود بله . سپس با حضرت آنقدر صحبت كردم ، تا غم را از صورم حضرت زائل كردم ، و حضرت خنديد ، بطوريكه دندانهايش نمايان شد . حضرت در ميان مردم زيباترين دندانها را داشت . آنگاه به حضرت عرض كردم : شما الآن بيست و نه روز است كه در اينجا هستى ، ( يعنى هنوز يك ماه نگذشته است تا مدت قسم تمام شده باشد ) فرمود : اين ماه بيست و نه روز است . آنگاه به ميان مردم رفته و اعلام كردم حضرت زنانش را طلاق نداده است .

704

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 704
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست