من هستند ، اگر صلاح مىدانى بمانيم و راه را ادامه ندهيم . ابوبكر در جواب او نوشت ، من نمىخواهم اول كسى باشم كه امر رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم را زير پا گذاشته باشم . اگر مرغان هوا مرا بدرند برايم از چنين چيزى بهتر است . اما اگر مىخواهى اجازه بده عمر برگردد . اسامه هم اجازه داد . بكر از ابن اسحاق روايت مىكند : ابوبكر به مردم دستور داد : سپاه اسامه بايد به راه خود ادامه دهد . مردم گفتند : ممكن است اعراب با تو به مخالفت برخيزند ، اجازه نده سپاه برود و نيروها متفرق شوند . ابوبكر گفت : بخدا قسم اگر بدانم با رفتن سپاه درندگان مرا خواهند دريد ، بازهم اجازه نمىدهم سپاهى را كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) دستور حركت را آنرا داده ، از حركت باز ايستد .
< فهرس الموضوعات > چرا پيامبر صلى الله عليه وآله مىخواست مدينه از قريش خالى باشد و همه را با سپاه اسامه بيرون فرستاد ؟ ! !
< / فهرس الموضوعات > چرا پيامبر صلى الله عليه وآله مىخواست مدينه از قريش خالى باشد و همه را با سپاه اسامه بيرون فرستاد ؟ ! !
- كنز العمال ج 10 ص 571 30265 - عروه مىگويد : اسامة بن زيد براى رفتن به جهاد آماده شد و سپاه را حركت داد . آنزمان مصادف بود با بيمارى رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم . حضرت به او دستور داد سپاه خود را كه بيشتر افراد آنرا مهاجرين من جمله عمر بن خطاب تشكيل مىدادند ، حركت داده و به جانب ، مؤتد ، و فلسطين همانجائى كه زيد بن حارثه ( پدر اسامه ) كشته شده بود ، بروند . حضرت نشسته بود و مسلمانان براى سلامتى ايشان دعا مىكردند . حضرت اسامة بن زيد را خواست و به او فرمود : ببركت و يارى و عافيت خداوند حركت كن و همانگونه كه دستور داده‌ام جهاد نما . اسامه عرض كرد : پدر و مادرم به فدايت ، امروز حالت بهتر است ، اميدوار خدا شفايت دهد ، به من اجازه بده ، بمانم تا از بستر بيامرى برخيزيد ، زيرا اگر بخواهم با اين وضع حركت كنم ، فكرم آسوده نخواهد بود و دوست ندارم دائما احوال شما را از مردم بشنوم . حضرت جوابى نفرمود ، برخواست و به خانه عائشه رفت .
< فهرس الموضوعات > اولين مخالفت قريش با رسول خدا صلى الله عليه وآله در انتخاب اسامه به فرماندهى و عمر سخنگوى رسمى مخالفين ! !
< / فهرس الموضوعات > اولين مخالفت قريش با رسول خدا صلى الله عليه وآله در انتخاب اسامه به فرماندهى و عمر سخنگوى رسمى مخالفين ! !
- كنز العمال ج 10 ص 571

626