( در نهروان ) پس از آنكه جنگ تمام شد حضرت سراغ آن شخص را گرفت ، گشتيم و او را پيدا كرديم ، نگاه كردم ديدم همانگونه است كه پيامبر صلى الله عليه وآله ) وسلم فرموده بود ( روى بازويش چيزى مانند پستان زنان وجود داشت ) . و مجمع الزوائد ج 6 ص 227 - مسلم ج 3 ص 109 جابر بن عبدالله مىگويد : در سال ، جعرانه همراه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم بودم ، حضرت در حال تقسيم نقره بين مردم بود . شخصى ( كه ظاهرا همان ذو الثديه رئيس خوارج است ) گفت : يا رسول الله عدالت را رعايت نما . حضرت فرمود : واى بر تو ، اگر من به عدالت رفتار نكنم ، كى رفتار خواهد كرد ؟ از من عادل نباشم قطعا شما ضرر كردهايد ( كه پيامبر غير عادل داريد ) عمر گفت : يا رسول الله اجازه بده اين منافق را بكشم . حضرت فرمود : پناه بر خدا ، مىخواهى مردم بگويند كه من ياران خود را مىكشم ، اين شخص و يارانش ( در آينده ) قاريان قرآن خواهند بود كه قرآن از حنجرهاى آنها تجاوز نخواهد كرد ، مانند تيرى كه از چله كمان رها مىشود ، اينها از دين خدا بيرون خواهند رفت . ( چه فرقى بين حرف اين شخص با حرف عمر دارد ، او مىگويد : عدالت كن ، عمر مىگويد ، ديگران مستحقترند ، يعنى سزاوار بود به ديگران مىدادى ، يعنى حق ديگران را به غير آنها دادى ، يعنى همان عدم عدالت اينطور نيست ؟ ! ! ) - مسلم ج 3 ص 111 . . . عمر بن خطاب برخاست و گفت : گردن اين منافق را نزنم ؟ حضرت فرمود : نه . او رفت و خالد بن وليد آمد و گفت : آيا گردنش را نزنم ؟ حضرت فرمود : نه ، از قبل اين مرد افرادى بروز خواهند كرد كه كتاب خدا را با طراوت و زيبا مىخوانند ، اگر آن روز من باشم ، آنها را مانند قوم ثمود نابودشان خواهم كرد . - مسلم ج 3 ص 112 ابو سلمة بن عبدالرحمان و ضحاك همدانى از ابو سعيد خدرى روايت مىكنند : هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم غنائم حنين را تقسيم مىكرد ، شخصى گفت : عادلانه تقسيم كن ،