و مجمع الزوائد ج 6 ص 227 - مجمع الزوائد ج 6 ص 231 جابر مىگويد : هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم غنام هوازن را در حنين تقسيم مىكرد ، شخصى بلند شد و گفت . . . . . تا آنجا كه عمر گفت : يا رسول الله : آيا نكشم اين منافق را ؟ حضرت فرمود : پناه بر خدا ، مىخواهى همه بگويند محمد ( صلى الله عليه وآله ) ياران خود را كشت . . . . . - كنز العمال ج 11 ص 307 31589 - زهرى از ابو سلمه از ابو سعيد روايت مىكند : روايت مىكند : هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم غنائم حنين را تقسيم مىكرد ، شخصى گفت : عادلانه تقسيم كن ، حضرت فرمود : اگر من بعدالت رفتار نكنم كه تو بدبخت خواهى شد . همين روايت را بخارى از مسلم بن ابراهيم از قرة بن خالد السدوسى روايت كرده است و در صحيحين ( صحيح بخارى و صحيح مسلم ) از زهرى از ابو سلمه از ابو سعيد روايت مىكند : هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم غنائم را تقسيم مىكرد ، شخصى از بنى تميم بنام ، ذو الخويصره آمد و گفت : يا رسول الله عادلانه تقسيم كن . حضرت فرمود : واى بر تو ، اگر من عادل نباشم ، پس كى عادل است ، اگر عدالت نداشته باشم ، آنوقت تو ضرر كردهاى و بدبخت شدهاى ( كه پيامبر ناعادل دارى ) عمر بن خطاب گفت : يا رسول الله اجازه بده گردنش را بزنم . حضرت فرمود : نه ، رهايش كن ، او يارانى خواهد داشت كه شما نماز و روزه خود را پيش نماز و روزه آنها كوچك مىشماريد ، بسيار قرآن مىخوانند اما قرآن از حنجرههاى آنان تجاوز نخواهد كرد ، و از دين چنان بيرون خواهد رفت چنانكه تير از كمان رها مىگردد . دو نشانه دارند ، يكى آنكه پرچم سياه داشته و ديگر آنكه روى بازوى او گوشت اضافهاى است مانند پستان زن ( كه بخاطر همين او را ذو الثديه ، داراى پستان ، ناميدهاند ) ابو سعيد مىگويد : من شهادت مىدهم كه اين حرف را از رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم شنيدم و شهادت مىدهم كه من همراه على بن ابى طالب ( عليه السلام ) با آنها جنگيدم ( در نهروان ) پس از آنكه جنگ تمام شد حضرت سراغ آن شخص را گرفت ،