را خراب نكنيد ، درختان را قطع نكنيد ، حيوانات را نكشيد ، درختان نخل را آتش نزنيد ، كسى را غرق نكنيد ، كسى را مثله نكنيد ، كسى را نترسانيد ، و غنائم را مخفى نكنيد . < فهرس الموضوعات > * * * عمر در غزوه حديبيه < / فهرس الموضوعات > * * * عمر در غزوه حديبيه < فهرس الموضوعات > كجاست عمر قهرمان كه به تنهائى با قريش جنگيد و باعث عزت اسلام شد ؟ ! ! < / فهرس الموضوعات > كجاست عمر قهرمان كه به تنهائى با قريش جنگيد و باعث عزت اسلام شد ؟ ! ! - سيره ابن هشام ج 3 ص 779 ابن اسحاق مىگويد : عكرمه از ابن عباس روايت مىكند : قريش چهل يا پنجاه نفر را فرستادند تا به لشكرگاه رسول خدا حمله كرده و اسير بگيرند . اما آنها را دستگير كرده ، و نزد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم بردند . حضرت آنها را بخشيد و آزادشان كربد ، در حاليكه اقدام به پرتاب سنگ و تير كرده بودند . آنگاه حضرت عمر را خواست و به او فرمود : برو به اهل مكه اين پيغام را برسان . عمر گفت : يا رسول الله من از قريش مىترسم . چون با آنها دشمن بودهام و اكنون ديگر در مكه كسى را ندارم در مقابل قريش از من دفاع كند ، بهتر است عثمان بن عفان را بفرستى . ( در حاليه علماء سنى روايات زيادى جعل كردهاند كه عمر در مكه يك تنه با گردن كلفتهاى قريش جنگيد و از آنروز به بعد اسلام و مسلمين عزت يافتند . كداميك را باور كنيم ، جنگ قهرمانانه را يا ترس و زبونى را . . . . ! ! ! < فهرس الموضوعات > عمر از فرمان رسول خدا صلى الله عليه وآله سرپيچى مىكند . . . . ! ! < / فهرس الموضوعات > عمر از فرمان رسول خدا صلى الله عليه وآله سرپيچى مىكند . . . . ! ! - الدر المنثور ج 6 ص 74 بيهقى از عروه روايت مىكند : هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم در حديبيه فرود آمد ، كفار قريش بشدت ترسيده و مضطرب شدند . حضرت بسيار مايل بودند شخصى را نزد آنها فرستاده تا پيامى ببرد ، لذا عمر بن خطاب را خواست و او را مأمور اين كار كرد ، عمر گفت : يا رسول الله ، من در ميان كفار امنيت ندارم و كسى هم از قبيله من آنجا نيست تا از من حمايت كند . شما عثمان بن عفان را بفرست ، اهل و عشيره او آنجا هستند ، او مىتواند منظور شما را عملى سازد . حضرت هم عثمان را فرستاد تا اين پيغام را برساند : ما براى جنگ نيامدهايم ، بلكه مىخواهيم حج عمره بجا آوريم . سپس به عثمان دستور داد مردم را به اسلام دعوت كرده و به