responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 516


دست به فرار گذاشته و نزد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم برگشتند در حالى كه عمر يارانش را متهم مىكرد كه ترسيدند و فرار كردند و يارانش او را ، آنگاه حضرت فرمودند : فردا پرچم را به دست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند . فردا صبح عمر و ابوبكر گردن كشيدند ببينند پرچم به دست چه كسى سپرده مىشود ، حضرت على عليه السلام را خواستند ، در حالى كه چشم درد داشت ، پرچم را به دست او داد و با عده‌اى بسوى دشمن روانه شد ، مرحب يهودى ، در حالى كه رجز مىخواند :
اهل خيبر مىدانند من مرحب هستم با اسلحه كشيده و قهرمانى با تجربه‌ام گاهى با نيزه مىزنم و گاهى با شمشير زمانى كه شيرها بسوى من هجوم آورند در مقابل على ( عليه السلام ) ظاهر شد دو ضربه رد و بدل شد كه شمشير على ( عليه السلام ) با چنان قدرتى بر سر او فرود آمد كه سرش شكافت بطوريكه مرحب شمشير را با دندانش گاز گرفت . و تمامى لشكر صداى ضربه را شنيدند . هنوز لشكر از راه نرسيده بود كه خيبر بدست على ( عليه السلام ) فتح شد .
- كنز العمال ج 10 ص 467 . . . سلمه مىگويد : سپس رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم مرا به سراغ على ( عليه السلام ) فرستاد و فرمود : امروز پرچم را به دست كسى مىدهم كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند . راوى ( سلمه ) مىگويد : على ( عليه السلام ) چشمانش درد مىكرد ، دست او را گرفته نزد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم بردم ، حضرت از آب دهانش به چشمان او ماليد و پرچم را بدست او داد . از آنطرف مرحب در حاليكه رجز مىخواند در مقابل على ( عليه السلام ) ظاهر شد .
اهل خيبر مىدانند من مرحبم مسلح و قهرمانى با تجربه‌ام على بن ابى طالب ( عليه السلام ) در جواب او فرمود :
من كسى هستم كه مادرم مرا حيدر ناميده

516

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 516
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست