responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 494


پس از آنكه جنگ احد تمام شد ، ابو سفيان هنگام برگشتن سوار بر اسب به طرف لشكر پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم آمد و با صداى بلند گفت كجاست فلانى ( با اهانت به رسول خدا صلى الله عليه وآله از آن حضرت نام برد ) كجاست ابن ابى قحافه ( ابو بكر ) كجاست ابن الخطاب ( عمر ) امروز بجاى روز بدر ، دنيا يك روز بر له ، است و يك روز عليه ، اين تلخى بجاى آن تلخى ، عمر گفت يا رسول الله جواب او را بدهم ؟ فرمود : بله . ابو سفيان گفت : زنده باد ، هبل ، عمر گفت : ، الله ، بزرگتر و برتر است . ابو سفيان گفت ما عزى داريم و شما نداريد ، عمر گفت : الله مولاى ماست و شما مولى نداريد . جاحظ مىگويد : اگر ابوبكر افضل و برترين شخص در احد نبود و از همه بيشتر با ابو سفيان و مشركين دشمن نبود ، ابو سفيان او را بعنوان شخص دوم مسلمين نمىخواند و در كنار رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم قرار نمىداد .
< فهرس الموضوعات > اعتراف عمر به فرار عثمان در جنگ أحد < / فهرس الموضوعات > اعتراف عمر به فرار عثمان در جنگ أحد - معجم البلدان ج 4 ص 173 عينان تثنيه عين ، كوهى است در أحد در مدينه ، لذا به جنگ احد ، جنگ عينين هم مىگويند و در حديث آمده شخصى نزد عمر آمد و بر سر عثمان با او مخاصمه و مناظره نمود يكى از حرفها اين بود كه عثمان روز عينين ( احد ) فرار كرد . . .
< فهرس الموضوعات > عمر هنگام فرار از جنگ گرفتار يكى از سران كفار شد ، ولى چرا كشته نشد ؟ !
< / فهرس الموضوعات > عمر هنگام فرار از جنگ گرفتار يكى از سران كفار شد ، ولى چرا كشته نشد ؟ !
- سيره ابن هشام ج 2 ص 281 ام جميل خيال مى كرد ، ضرار بن خطاب كه از سران كفار بود ، برادر عمر بن خطاب است ، و چون در زمان جاهليت خدمتى به ضرار كرده بود ، بعد از اسلام زمانيكه عمر به خلافت رسيد نزد او آمد تا عوض خدمتى كه به ضرار كرده كمكى از او بگيرد ، اما عمر به او گفت ضرار برادر دينى من است نه برادر واقعى اما به خاطر خدمتى كه به او كردى از او تشكر مىكنم و از باب ابن السبيل به او كمك كرد . ضرار بن خطاب كه در جنگ احد در ميان كفار و از سران آنها بود ، عمر را هنگام فرار گرفت و با كنار نيزه به او زد و گفت ، بلند شو خود را نجات بده ، ترا نخواهم كشت ، عمر بعد از مسلمان شدن ضرار ، هميشه خود را مديون او مىدانست .

494

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 494
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست