، آنگاه عمر خشنود و راضى شد . ابن وهب از ليث بن سعد روايت مىكند كه مغيرة اولين كسى بود كه عمر را امير المؤمنين ناميد . راوى مىگويد : شنيدم كه اقرع بن حابس مىگفت هنگام وارد شدن از امير المؤمنين اجازه بگيريد ، همان موقع مغيرة وارد شد و گفت : السلام عليك يا امير المؤمنين ، عمر گفت : اين چه حرفى است ! ! آنرا رها كنيد ، مغيرة گفت : آيا تو امير ما نيستى ؟ گفت : چرا ، گفت مگر ما مؤمنين نيستيم ؟ گفت بله ، مغيرة گفت : پس تو امير مائى .
حسن بن عثمان . . . از ضحاك روايت مىكند : هنگامى كه رسول الله صلى الله عليه ( وآله ) وسلم رحلت فرمود ، به ابوبكر گفتند : خليفه رسول الله صلى الله عليه ( وآله ) وسلم پس از مرگ ابوبكر به عمر گفتند : خليفه خليفه رسول الله صلى الله عليه ( وآله ) وسلم ، عمر گفت : اين اسم خيلى طولانى است ، حتما پس از من به كسى كه جانشين من شود مىگوئيد : خليفه خليفه خليفه رسول الله ، شما مؤمنين هستيد و من امير شما ، آنگاه خود را چنين ( امير المؤمنين ) ناميد .
- تاريخ المدينة المنورة ج 2 ص 679 چرا ابوبكر مىنوشت : از خليفه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم ؟ و چرا عمر مىنوشت : از خليفه ابي بكر ؟ چه كسى اولين بار نوشت : عبدالله امير المؤمنين ؟ راوى مىگويد : شفاء ( زنى ) از مهاجرين دسته اول مىگويد : عمر بن الخطاب به عامل خود در عراق نوشت ، دو تن از افراد سرشناس و شريف نزد من بفرست تا درباره اهل عراق از آنها جستجو كنم ، او هم لبيد بن ربيعة و عدى بن حاتم را فرستاد . آندو چون به مدينه رسيدند مركبهاى خود را در كنار مسجد خوابانده و داخل مسجد شدند . در آن هنگام با عمرو بن عاص روبرو شده گفتند : براى ما از امير المؤمنين اجازه بگير . عمرو بن عاص گفت واقعا كه اسم خوبى براى او ( عمر ) انتخاب كرديد ! زيرا كه او امير است و ما هم مؤمنين ، عمر داخل شد و گفت : السلام عليك يا امير المؤمنين ، عمر گفت : از كجا اين اسم را پيدا كردى ؟ آنرا رها كن ، والا چنين وچنان خواهم كرد ، عمرو بن عاص جواب داد كه واقعا همينطور است ، تو اميرى و ما مؤمنين . از آن روز به بعد بود كه نوشتن اين نام ( امير المؤمنين ) مرسوم شد . طبرانى هم اين مطلب را روايت كرده و راويان حديث همگى صحيح و معتبر مىباشند .

4