< فهرس الموضوعات > عمر مىگويد : غناء و آواز از ضروريات مسافر است ! ! < / فهرس الموضوعات > عمر مىگويد : غناء و آواز از ضروريات مسافر است ! ! - سنن بيهقى ج 5 ص 68 ابو زكريا يحيى بن ابراهيم . . . از زيد بن اسلم از پدرش روايت مىكند : عمر در بيابان صداى آواز مردمى را شنيد ، گفت غناء و آواز زاد و توشه مسافر است ( از ضروريات مسافر مىباشد ) , < فهرس الموضوعات > عمر در حال احرام به آواز و غناء گوش مىداد ! < / فهرس الموضوعات > عمر در حال احرام به آواز و غناء گوش مىداد ! - سنن بيهقى ج 5 ص 69 ابو طاهر فقيه . . . از خوات بن جبير روايت مىكند : همراه عمر با قافلهاى كه عبدالرحمان بن عوف و ابو عبيده جراح هم در آن بودند براى حج مىرفتيم . مردم به من گفتند : خوات براى ما آواز بخوان . من هم از اشعار ضرار براى آنها خواندم . عمر گفت بگذاريد هر چه دلش مىخواهد بخواند . من هم تا سحر برايشان آواز خواندم ، سپس عمر گفت ديگر بس است صبح شده ، سپس نماز صبح را خوانديم . - المجموع ج 7 ص 357 بيهقى مىگويد : عمر در حال احرام آواز مىخواند . ( يا به غناء وآواز گوش مىداد ) < فهرس الموضوعات > عمر دلش براى عشاق مىسوخت لذا دستور داد معشوقه عبدالرحمان بن ابوبكر را برايش اسير كنند ! ! < / فهرس الموضوعات > عمر دلش براى عشاق مىسوخت لذا دستور داد معشوقه عبدالرحمان بن ابوبكر را برايش اسير كنند ! ! - اسد الغابة ج 3 ص 305 زبير بن بكار . . . از عروة پدر هشام روايت مىكند : عبدالرحمان بن ابوبكر ( پسر ابوبكر ) براى تجارت به شام رفته بود كه زنى را ديد بنام ابنة الجودى كه عدهاى كنيز به دورش بودند ، بشدت از او خوشش آمد و اشعار عاشقانهاى درباره او سرود . قضيه را براى عمر گفت ، عمر هم دستور داد سپاهيانش كه به شام رفتند آن زن را اسير كرده و به عبدالرحمان دادند . عبدالرحمان بقدرى آن زن را دوست داشت كه او را بر ديگر زنانش مقدم كرد ، زنان او به عائشه شكايت كردند . عائشه او را سرزنش كرد ، ولى او گفت : من چنان او را دوست دارم كه گويا از