responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 395


< فهرس الموضوعات > عمر هر شاعرى را كه اسم او را در شعر مىآورد ، احترام مىكرد ، حتى اگر شعر در مدح او هم نبود !
< / فهرس الموضوعات > عمر هر شاعرى را كه اسم او را در شعر مىآورد ، احترام مىكرد ، حتى اگر شعر در مدح او هم نبود !
- تاريخ مدينه ج 3 ص 790 عثمان . . . از ابى كبشة روايت مىكند : در ميان حجاج رجز خواندم و گفتم :
اقسم بالله ابو حفص عمر ما مسها من نقب ولا دبر فاغفر له اللهم ان كان فجر ابو حفص عمر قسم ميخورد كه شترانش همه سالم هستند ، خدايا اگر دروغ مىگويد او را ببخش .
مىگويد يكمرتبه دست عمر را بر پشت خود احساس كردم ، گفت جاى مرا مىدانى ؟
گفتم : نه ، مرا برد و به من صله و جايزه داد .
< فهرس الموضوعات > امرؤ القيس اهل يمن است ، يمنيها فصاحت ندارند !
< / فهرس الموضوعات > امرؤ القيس اهل يمن است ، يمنيها فصاحت ندارند !
- محاضرات الادباء ج 3 ص 201 عمر درباره امرؤ القيس شاعر ، عبارت نامفهومى را گفته كه هر كس آنرا طورى معنا كرده است .
ابن قتيبة مىگويد : ظاهرا منظور عمر اين است كه اشعار امرؤ القيس شاعر بدرد نمىخورد چونكه فصاحت ندارند . . .
( عمر از يمنيها خوشش نمىآمد ! ! ) و محاضرات ج 3 ص 80 < فهرس الموضوعات > عمر از غلام بنى الحساس خواست كه برايش شعر بخواند ! !
< / فهرس الموضوعات > عمر از غلام بنى الحساس خواست كه برايش شعر بخواند ! !
- كنز العمال ج 3 ص 850 8937 - سائب مىگويد : عده‌اى از مردان قريش جلو خانه ابن مسعود نشسته بودند ، تا آنكه ظهر شد ، عمر گفت بلند شويد ، برويد ديگر نشستن فايده ندارد . به هر كس مىرسيد او را بلند مىكرد . به او گفتند اين غلام بنى الحساس است كه شعر مىگويد به او گفت چه شعرى گفته‌اى ؟ گفت ودع سليمى ان تجهزت غاديا

395

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 395
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست