- كنز العمال ج 15 ص 84 40200 - ابن جريج از محمد بن عبيد الله العزرمى روايت مىكند : طبق نظر عمر و طبق فرموده على ( عليه السلام ) اگر كسى در قصاص كشته شود ، حد ندارد ، زيرا كتاب خدا او را كشته است . 40201 - حسن مىگويد : درباره زنى به عمر چيزى گفتند ، بدنبال آن زن فرستاد ، به آن زن گفتند ، عمر ترا احضار كرده ، آن زن بشدت ترسيد و گفت : مرا با عمر چكار ؟ ! در راه كه مىآمدند ، زن درد زايمان گرفت ، به خانهاى رفت و بچهاش افتاد ، بچه پس از بدنيا آمدن دوبار ناله كرد و مرد . عمر با اصحاب رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم در مورد اين حادثه مشورت نمود ، بعضىها گفتند تو تقصير ندارى ، وظيفه تو تأديب و تنبيه مردم است ، اما على ( عليه السلام ) ساكت بود و چيزى نمىگفت . عمر از حضرت سئوال كرد ، حضرت فرمود : آنهائى كه مىگويند تقصير ندارى ، اگر نظر خودشان را مىگويند ، اشتباه كردهاند و اگر از روى هواى نفس و بخاطر خوش آمدن تو مىگويند ، آنها دوست و خير خواه تو نيستند ، بخاطر آنكه باعث ترس آن زن شدهاى و بچه آن زن بخاطر دستور تو تلف شده است بايد ديه آن بچه را بدهى . لذا عمر هم از حضرت خواهش كرد تا ديه آن بچه را كه قتل خطائى بود بر عاقله عمر ( فاميل و بستگان نزديك ) تقسيم نمايد . - المغني ج 9 ص 510 چنانچه امام و حاكم در غير حكم و اجتهاد خطا كند بعهده عاقله مىباشد و اما چنانچه از باب اجتهاد باشد ، دو روايت است ، روايت اول مىگويد بر عاقله است زيرا روايت شده : درباره زنى بدگوئى كردند ، عمر بدنبال آن زن فرستاد ، آن زن از ترس بچه انداخت ، عمر از على ( عليه السلام ) درخواست كرد ديه آن بچه را كه خطائى بود ، بر عاقله عمر تقسيم نمايد . - المغني ج 9 ص 579