إسم الكتاب : الفاروق ( فارسي ) ( عدد الصفحات : 1422)
صلى الله عليه ( وآله ) وسلم و اصحاب را روشن كرد ، صدقه طى بود كه تو نزد حضرت آوردى ، سپس عذرخواهى كرد ، گفت داشتم براى كسانى كه احتياج و فقر به آنها فشار آورده بود ، حق و حقوقى تعيين مىكردم . و مسند احمد ج 1 ص 45 - كنز العمال ج 5 ص 687 14195 - عمر بن عطية مىگويد : هنگامى كه نوجوان بودم براى بيعت با عمر رفتم ، خنديد و با من بيعت كرد . < فهرس الموضوعات > * * * اولين حاكم عرب زنان و كودكان را مىزند < / فهرس الموضوعات > * * * اولين حاكم عرب زنان و كودكان را مىزند < فهرس الموضوعات > زنان بر عزيز از دست رفته خود مىگريند و عمر با تازيانه آنها را مىزند ! ! < / فهرس الموضوعات > زنان بر عزيز از دست رفته خود مىگريند و عمر با تازيانه آنها را مىزند ! ! - مسند احمد ج 1 ص 335 : عبدالله . . . از ابن عباس روايت مىكند : هنگامى كه عثمان بن مظعون از دنيا رفت ، زنش گفت بهشت بر تو گوارا باشد ، كه ناگهان رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم با خشم به او نگاه كرد و فرمود : از كجا مىدانى كه او بهشت مىرود ، من كه پيامبر خدايم نمىدانم خدا با من چه خواهد كرد . زن گفت يا رسول الله او دوست و ياور تو بود . اصحاب از اين حرفها بشدت تحت تأثير قرار گرفته و غمگين و محزون بودند . زيرا عثمان بن مظعون از نيكان صحابه بود . اين قضيه گذشت تا آنكه رقيه دختر رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم از دنيا رفت حضرت خطاب به او فرمود : برو ، ملحق شو به گذشتگان پاكها عثمان بن مظعون . زنها همه گريه مىكردند و عمر آنها را با تازيانه مىزد . حضرت فرمود : عمر آنها را رها كن . بگذار گريه كنند ، سپس به زنها فرمود : از سر و صداى بيخود و حرفهاى باطل و شيطانى بپرهيزيد ، سپس فرمود : آنچه كه از قلب و چشم باشد رحمت الهى است و هر چه از دست و زبان باشد از شيطان است . . . و ج 1 ص 238 - مجمع الزوائد ج 3 ص 17