responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 2


< فهرس الموضوعات > * فصل اول : هويت شخصى عمر < / فهرس الموضوعات > * فصل اول : هويت شخصى عمر < فهرس الموضوعات > * * اسم و كنيه و القاب عمر < / فهرس الموضوعات > * * اسم و كنيه و القاب عمر < فهرس الموضوعات > * * * نام و نام پدر و مادرش < / فهرس الموضوعات > * * * نام و نام پدر و مادرش - البداية والنهاية ج 7 ص 150 ( . . . و او عمر بن خطاب فرزند نفيل بن عبدالعزى بن رياح بن عبدالله بن قرط بن رزاح بن عدى بن كعب بن لؤى بن غالب بن فهر بن مالك بن نضر بن كنانة بن خزيمة بن مدركة بن الياس بن مضر بن نزار بن معد بن عدنان القرشي ، كنيه او ( عمر ) ابوحفص العدوى ، ملقب به ، فاروق ، گفته‌اند كه اين لقب را اهل كتاب ( مسيحيان يا يهوديان ) به او داده‌اند . . .
و مادر او حنتمه ، دختر هشام و خواهر ابو جهل بن هشام - البداية والنهاية ج 7 ص 150 عمر در بيست و هفت سالگى ايمان آورد و در جنگ بدر و احد و تمامى غزوات با پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم حاضر بود و در بعضى از جنگها شركت داشت و در بعضى از آنها نيز فرمانده بوده است و او اول كسى است كه امير المؤمنين ناميده شده است .
< فهرس الموضوعات > اسم او ( عمر ) عمير بود . . . بعدا عمر شد < / فهرس الموضوعات > اسم او ( عمر ) عمير بود . . . بعدا عمر شد - تاريخ المدينة المنورة ج 2 ص 394 هارون بن عمر . . . از قتادة روايت مىكند : عمر بهمراه جارود عبدى از مسجد خارج شده و در راه با زنى بچه دار ، ( پر بچه ) برخورد كردند ، عمر به او سلام كرد و او هم جواب داد سپس گفت : عمر ما تو را سابقا عمير مىدانستيم كه در بازار عكاظ با بچه‌ها كشتى مىگرفتى ، اكنون با گذشت ايام ، عمر ناميده شده‌اى ، زمانى هم نگذشت كه امير المؤمنين شدى ، پس در مورد رعاياى خود از خدا بترس ، بدان كسى كه از وعده و وعيدها بترسد دورها برايش نزديك مىشود و كسى كه از مرگ بترسد از فوت شدن هم خواهد ترسيد . آنگاه عمر گريه كرد . جارود به او گفت : چقدر گريه مىكنى ! عمر گفت : آيا آن زن را شناختى ؟ او خولة دختر حكيم زن عبادة بن صامت بود كه خداوند حرفهاى او را در آسمان شنيد . بخدا قسم عمر سزاوارتر است كه به سخنان او گوش دهد .
در حاشيه استيعاب ج 4 ص 283 و در اصابة ج 4 ص 283 آمده : از خليد بن دعلج ، از قتاده نقل شده : عمر با جارود عبدى از مسجد خارج شده و با زنى ( پر بچه ) در راه برخورد كردند ،

2

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 2
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست