سه كارى كه انجام دادم و اى كاش انجام نمىدادم : يكى اين بود كه اى كاش خلافت را قبول نمىكردم و عمر را مقدم مىكردم و خودم وزير او مىشدم . و دوم آنكه اى كاش خانه فاطمه ( عليها سلام ) را تفتيش نمىكردم و مردان را به آن خانه نمىريختم حتى اگر اعلان جنگ با من مىدادند و سوم آنكه اى كاش ، فجاءه سلمى را آتش نمىزدم ، يا او را مىكشتم و يا آبرومندانه آزادش مىكردم . و اما آن سه كارى را كه انجام ندادم و اى كاش انجام مىدادم : يكى آنكه اى كاش گردن اشعث بن قيس را زده بودم ، چرا كه او هر جا شرى بود به آن دامن مىزد ، و دوم آنكه اى كاش ابو عبيده را به مغرب و عمر را به مشرق فرستاده و خودم هم دستهايم را در راه خدا مىدادم ، و سوم آنكه اى كاش خالد بن وليد را به ، بزاخه ، نفرستاده بودم ، و خودم هم همراهشان مىرفتم تا كمكى در راه خدا باشم . و آن سه چيزى را كه دوست داشتم از رسول خدا ( صلى الله عليه وآله ) مىپرسيدم ( كه نپرسيدم ) ، يكى اين بود كه خلافت حق چه كسى بود و چه كسى مىبايست به خلافت مىرسيد تا در آن اختلاف نشود ؟ و ديگر آنكه انصار هم حق و نصيبى از خلافت داشتهاند يا نه و سوم آنكه آيا عمه و خاله هم ارث مىبرند يا نه ؟ عمر خمس اهل بيت عليهم السلام را مصادره مىكند . . . و از سر لطف و منت مختصرى را پس مىدهد ! ! - كنز العمال ج 4 ص 516 11527 - يزيد بن هرمز مىگويد : نجده طى نامهاى به ابن عباس سؤال كرد : نظر شما درباره سهم ذوى چيست ؟ ابن عباس جواب داد : عمر خواست مقدارى از آنرا براى ازدواج جوانان و مخارج اهل و عيال و اداى قرضهايمان به ما بدهد ، اما ما نپذيرفتيم و گفتيم بايد همه آنرا بدهى . او هم قبول نكرد . 11528 - ابن عباس مىگويد : عمر بنا داشت آنطور كه دلش مىخواست به ما خمس بدهد ، اما ما نپذيرفتيم و گفتيم بايد تمامى آنرا كه يك پنجم خمس است بدهى . او جواب داد : خداوند خمس را براى كمك به آنهائى عائلهمندتر و محتاجترند قرار داده است ، بعضىها از ما مىگيرند و بعضىها نمىگيرند . ( معناى حرف عمر اينست كه : خمس براى كمك به محتاجان است ، پس هر مقدار كه احتياج است به آنها مىدهيم ، نه بيشتر ، اما بايد از او پرسيد : مازاد خمس را كه به نظر او مورد نياز نيست بايد به چه كسانى داد ، به ذوى القربى يا غير ذوى القربى ؟ ! ! )