( اين سه روايت بسيار جالب و تكاندهنده است . عائشه بنام ام المؤمنين شوهرش رسول الله صلى الله عليه وآله صبح روز دوشنبه از دنيا رفته ، و مدعى هم هست كه حضرت سر بر سينه او جان داده ، آن قدر بىخبر است كه نمىفهمد بزرگترين پيامبر الهى ، يعنى شوهر او كى و كجا دفن شد ، بايد از آقايان سنىها پرسيد : در اين دو سه روزى كه جنازه مبارك پيامبر خدا روى زمين بود ، خانم ام المؤمنين شما كجا بود و كجا مىگشت ؟ ! ! آنگاه تكليف صدها روايتى كه مىگويد : آن حضرت در دامن عائشه جان داد و . . . چه مىشود ؟ ! ! يعنى همه آنها دروغ است ؟ ! ! يعنى همه آنها را جعل كردهاند ؟ ! ! ) < فهرس الموضوعات > * * اگر عمر پيامبر را بيشتر از خود دوست داشت ، چرا به او اعتراض مىكرد و او را متهم مىساخت < / فهرس الموضوعات > * * اگر عمر پيامبر را بيشتر از خود دوست داشت ، چرا به او اعتراض مىكرد و او را متهم مىساخت < فهرس الموضوعات > اتهام زدن به پيامبر كه در بدر اشتباه كرد و خداوند او را به عقاب شديدى مبتلا ساخت . < / فهرس الموضوعات > اتهام زدن به پيامبر كه در بدر اشتباه كرد و خداوند او را به عقاب شديدى مبتلا ساخت . مسند أحمد / ج 1 ص 32 : عبدالله . . . از عمر بن خطاب روايت مىكند : در جنگ بدر اصحاب پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم سيصد و چند نفر و مشركين بيش از هزار نفر بودند ، لذا آن حضرت روى به قبله ، دست به دعا برداشت و عرض كرد : خدايا كجاست وعدهاى كه به من دادى ، خدايا وعدهات را انجام ده . خدايا اگر اين گروه مسلمانان هلاك شوند ، ديگر كسى در روى زمين نيست كه ترا بپرستد . حضرت آنقدر تضرع و استغاثه كرد ، بطوريكه عبايش افتاد ، ابوبكر آمد و رداء حضرت را بر دوشش انداخت و عرض كرد : نبى الله با خدا مناجات كرد ، خداوند هم وعدهاش را عملى خواهد ساخت كه اين آيه نازل شد ( اذ تستغيثون ربكم فاستجاب لكم انى ممدكم بالف من الملائكة مردفين ) ( زمانيكه استغاثه كرديد و خدا دعايتان را مستجاب كرد ، و شما را با هزار تن از ملائكه يارى نمود ) همانروز جنگ در گرفت و مشركين منهزم شده و هفتاد تن كشته و هفتاد تن اسير دادند . رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم با على ( عليه السلام ) و ابوبكر و عمر مشورت كرد ، ابوبكر گفت : يا نبى الله ، اين اسرا همه پسر عموها و اهل قبيله و برادران ما هستند ، بنظر من فديه بگير و آنها را آزاد كن ، تا آنكه آنچه را بعنوان فديه مىگيريم موجب تقويت ما بر عليه خودشان شود ، و چه بسا خدا بخواهد هدايت شوند و به ما بپيوندند . رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم به عمر فرمود : نظر تو چيست ؟ گفت ، نظر من با ابوبكر فرق دارد ، به نظر من فلانى از بستگان خودم را به من و عقيل را به على ( عليه السلام ) و فلانى برادر حمزه را به او