عبد الله . . . از ابن مسعود روايت مىكند : پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم فرمود : شبى كه مرا به معراج بردند ابراهيم و موسى و عيسى را ملاقات كردم . درباره قيامت بحث مىكردند . ابراهيم گفت : من چيزى نمىدانم . موسى هم گفت : من چيزى نمىدانم . عيسى گفت : ساعت دقيق آنرا كسى جز خدا نمىداند . اما در عهد خداوند با من آمده است كه دجال خروج خواهد كرد . آن زمان همراه من دو شاخه درخت است دجال با ديدن من مانند سرب آب مىشود . آنگاه است كه خداوند او را هلاك مىگرداند . تا آنجا كه كفار هر كجا مخفى شوند سنگها و درختها مىگويند : اى مسلمان در زير من كافرى پنهاه شده است ، بيا او را بكش . خداوند تمامى كفار را مىكشد . سپس مردم به خانهها و وطنهاى خود باز مىگردند . پس از آن يأجوج ومأجوج خروج كرده و . . . ( تا آخر روايت كه مملو از حوادث و فتنههاى عجيب وغريب و افسانهبافىهاست )