28026 - عبد الرحمان بن ابى ليلى مىگويد : زنى شوهرش را گم كرد و چهار سال صبر نمود . سپس قضيه را براى عمر بن خطاب تعريف كرد . عمر دستور داد چهار سال ديگر صبر كند ، اگر شوهرش نيامد ازدواج نمايد . پس از ازدواج زن شوهر ديگر كند ، اگر شوهرش نيامد ازدواج نمايد . پس از ازدواج زن شوهر برگشت . به او گفتند زنت ازدواج كرد . نزد عمر بن خطاب رفته شكايت كرد و خواست كه زنش را به او برگردانند . سپس شخص تعريف كرد كه چگونه اجنه او را اسير كردند . عمر هم جواب داد : اگر مىخواهى زنت را به تو برگردانيم واگر نمىخواهى زن ديگرى برايت بگيريم . مرد گفت : زن ديگرى برايم بگيريد . پس از آن عمر مدام از زندگى اجنه مىپرسيد و مرد هم جواب مىداد . < فهرس الموضوعات > عمر مىگويد : در آينده اجنه با زنان مردم ازدواج خواهند كرد ! ! < / فهرس الموضوعات > عمر مىگويد : در آينده اجنه با زنان مردم ازدواج خواهند كرد ! ! - لسان الميزان ج 3 ص 312 ابو نضر . . . از ابن عمر روايت مىكند : دنيا تمام نخواهد تا آنكه فرزندان اجنه از زنان شما زياد خواهند شد . ( معمولا روايتهاى ابن عمر ( پسر عمر ) منشأ آن خود عمر است و اين مطالب عجيب و غريب از پدر به پسر بارث رسيده است ! ) < فهرس الموضوعات > * * * عائشه مىگويد : اجنه در سالى كه عمر از دنيا رفت براى او مرثيه سرودند ! ! < / فهرس الموضوعات > * * * عائشه مىگويد : اجنه در سالى كه عمر از دنيا رفت براى او مرثيه سرودند ! ! < فهرس الموضوعات > از آنجا كه عمر اعتقاد خوب و حسن ظن به اجنه داشت ، آنها هم برايش قبل از مرگ عزادارى نمودند ! ! < / فهرس الموضوعات > از آنجا كه عمر اعتقاد خوب و حسن ظن به اجنه داشت ، آنها هم برايش قبل از مرگ عزادارى نمودند ! ! - تاريخ مدينه ج 3 ص 873 سليمان بن داود هاشمى . . . از عائشه روايت مىكند : عمر اجازه داد زنان پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم در آخرين حج او همراهش حج نمايند . در آخرهاى شب كه عمر حركت كرد من خودم شنيدم مردى نقابدار آمد و پرسيد : عمر كجا منزل كرده است ؟ گفتند : منزل عمر اين است . مركبش را به آنجا راند در حاليكه اشعارى مىخواند كه مضمونش اين بود : سلام بر تو اى امير و خدا مبارك گرداند آن بدن پاره پاره را . چنانچه كسى بدود يا سوار بر شترمرغ شود نخواهد توانست به آنچه كه تو انجام دادهاى برسد و عقب خواهد ماند . عائشه مىگويد : بدنبال آن شخص