پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم عمر بن خطاب و يكى از انصار را براى نگهبانى از مسلمانان فرستاد ، اتفاقا آنها جنب شدند ، عمر بعنوان تيمم خود را در خاك غلطاند . اما آن شخص انصارى با خاك تميز و طاهر تيمم كرد . سپس قضيه را براى آن حضرت تعريف كردند . . . ( حضرت از تيمم كردن عمر كه خود را مانند حيوان در خاك غلطانده بود ، خنديد ، و اين عقدهاى شد براى عمر . . . ) - كنز العمال ج 9 ص 588 27546 - عبد الرحمان بن ابزى مىگويد : پيش عمر بوديم شخصى آمد و سؤال كرد : گاهى اوقات مىشود يك يا دو ماه مىشود آب براى غسل پيدا نمىكنيم . عمر جواب داد : من وقتى آب پيدا نكنم ، نماز نمىخوانم . عمار بن ياسر به عمر گفت : يادت مىآيد در فلان جا مشغول چراندن شتر بوديم كه جنب شديم . ( تو نماز نخواندى ) اما من خود را بعنوان تيمم در خاك غلطاندم . سپس نزد پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم رفته و قضيه را تعريف كرديم ، حضرت خنديد و فرمود : همين مقدار كافى است كه كف دستهايت را به زمين بزنى و آنرا فوت كرده و صورت و دستهايت را مسح كنى . عمر گفت : عمار از خدا بترس . عمار جواب داد : اگر مىخواهى حرف نزنم . عمر گفت : حرف تو براى خودت حجت است و ما آنرا قبول نداريم . عمرو بن يزيد . . . از عبد الرحمان بن ابزى روايت مىكند : شخصى از عمر درباره تيمم پرسيد ، عمر ندانسيت چه جواب بدهد . عمار به او گفت : يادت مىآيد در كاروانى بوديم و من جنب شدم و بعنوان تيمم در خاك غلطيدم . سپس مطلب را براى پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم نقل كردم ، حضرت فرمود : همين مقدار كافى است كه دستهايت را به روى رانهايت بزنى و گرد و غبار آن را بتكانى سپس صورت و دستهايت را مسح كنى . عبد الله بن محمد بن نميم . . . از عبد الرحمان بن ابزى روايت مىكند : مردى نزد عمر آمد و گفت : جنب شدهام و آب براى غسل پيدا نمىكنم ؟ عمر جواب داد : نماز نخوان . عمار به ياسر گفت : آيا يادت نمىآيد كه من و تو در سفرى هر دو جنب شديم و آب براى غسل نداشتيم . تو نماز نخواندى ، اما من خودم را براى تيمم در خاك غلطاندم ، و نماز خواندم . سپس نزد پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم رفته و قضيه را تعريف كرديم . حضرت فرمود : اين مقدار كافى است كه دستهايت را به زمين زده و آنرا فوت كرده و صورت و دستهايت را مسح كنى . ( سلمه مىگويد : شك از من است كه فرمود : تا مچ دست را مسح كن يا تا آرنج را