. ابوبكر گفت : يا رسول الله آن شخص منم ؟ فرمود : نه ، عمر گفت : يا رسول الله آن شخص منم ؟ فرمود : نه . او كسى استكه در حال پينهزدن كفش است . همان موقع ديدند كه على ( عليه السلام ) نعلينهاى رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم را تعمير مىكند . < فهرس الموضوعات > ابوبكر و عمر طرف كفار قريش را گرفتند و آنها را تصديق كردند ! ! < / فهرس الموضوعات > ابوبكر و عمر طرف كفار قريش را گرفتند و آنها را تصديق كردند ! ! - كنز العمال ج 13 ص 174 36519 - على ( عليه السلام ) مىفرمايد : هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم مكه را فتح فرمود : عدهاى از مردم قريش نزد حضرت آمده عرض كردند : يا محمد ( صلى الله عليه وآله ) ما همپيمانان و قوم و قبيله توايم . عدهاى از غلامان ما براى فرار از كار به شما پناهنده شدهاند و قصد مسلمان شدن ندارند . آنها را به ما برگردان حضرت با ابوبكر مشورت كرد ، ابوبكر گفت : راست مىگويند . با عمر مشورت كرد ، او هم حرف ابوبكر را زد . حضرت به آنها فرمود : اى قريشيان ، خداوند شخصى از خود شما را بسوى شما خواهد فرستاد كه دلش را به ايمان امتحان كرده است ، و گردن شما را خواهد زد . ابوبكر پرسيد : يا رسول الله آن شخص منم ؟ فرمود : نه ، عمر پرسيد : آن شخص منم ؟ فرمود : نه ، او كسى است كه در حال وصله زدن نعلين است . در آن هنگام على ( عليه السلام ) مشغول وصله زدن نعلين آن حضرت بود . سپس فرمود : بر من دروغ نبنديد ، كه هر كس بر من دروغ ببندد ، در آتش خواهد رفت . ( نكته بسيار ظريف و جالب و قابل توجه در اين روايت اينست كه ابتدا رسول خدا صلى الله عليه وآله با ابوبكر و عمر مشورت كرد تا مزه دهان آنها را بداند ، وقتى دانست كه آنها سنگ كفار و منافقين قريش را به سينه مىزنند ، آنگاه آنها را تهديد كرد و وعده الهى را به آنان گوشزد نمود . حال چرا ابوبكر و عمر سعى داشتند به حضرت بقبولانند كه منافقين قريش كه به زور شمشير مسلمان شدهاند ، راست مىگويند ؟ ! ) < فهرس الموضوعات > پيامبر صلى الله عليه و آله عمار و حذيفه و اويس قرنى را از شيعيان على عليه السلام معرفى فرمود ! ! < / فهرس الموضوعات > پيامبر صلى الله عليه و آله عمار و حذيفه و اويس قرنى را از شيعيان على عليه السلام معرفى فرمود ! ! - بخارى ج 3 ص 207 ابراهيم بن موسى . . . عكرمه روايت مى كند : ابن عباس به من و على بن عبد الله گفت : به خانه ابو سعيد برويد و احاديثش را بشنويد . ابو سعيد و برادرش در باغشان مشغول آبيارى بودند . ما را