< فهرس الموضوعات > عمر شورا را طورى به جريان انداخت كه جز عثمان كسى انتخاب نشود . . . سپس دستور داد مخالف آن را بكشند ! ! < / فهرس الموضوعات > عمر شورا را طورى به جريان انداخت كه جز عثمان كسى انتخاب نشود . . . سپس دستور داد مخالف آن را بكشند ! ! - كنز العمال ج 5 ص 731 14246 - عمرو بن ميمون اودى مىگويد : عمر بن خطاب در لحظات آخر عمر گفت : على ( عليه السلام ) و طلحه و زبير و عثمان و عبد الرحمان بن عوف و سعد را بگوئيد . بيايند . وقتى آمدند ، با على ( عليه السلام ) و عثمان بيشتر صحبت نكرد . به على ( عليه السلام ) گفت : اين مردم قرابت و فاميلى ترا با رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم و علم و فقاهت ترا مىدانند . چنانچه به خلافت رسيدى ، بنى فلان را بر گردن مردم سوار نكن . و به عثمان گفت : مردم مىدانند تو داماد رسول خدا صلى الله عليه ( و آله ) وسلم بوده و داراى سن و سال زياد و عزت و شرف بسيارى هست ، چنانچه به خلافت رسيدى ، از خدا بترس و بنى فلان را به گردن مردم سوار نكن . سپس دستور درا صهيب سه روز با مردم نماز بخواند و اهل شورا در خانهاى تشكيل جلسه دهند . چنانچه يكى را به عنوان خليفه انتخاب كردند . هر كه را كه مخالف بود ، گردنش را بزنند . < فهرس الموضوعات > عمر ضامن اجرائى شوراى خود را معاويه پسر ابو سفيان قرار داد . < / فهرس الموضوعات > عمر ضامن اجرائى شوراى خود را معاويه پسر ابو سفيان قرار داد . - كنز العمال ج 5 ص 735 14256 - مطلب بن عبد الله بن حنطب و ابو جعفر مىگويند : عمر به اهل شورا گفت : اگر با هم توافق نكنيد ، معاوية بن ابى سفيان از شام و عبد الله بن ابى ربيعه از يعمن بر شما خواهند تاخت و تنها كسى را مراعات خواهند كرد كه سابقه او بيشتر است . ( ناگفته نماند معاوية قطعا چنين كارى را از طرف خود نمى كرد . بلكه حتما توافقى بين او و عمر صورت گرفته بود و عمر از او خواسته بود ضامن اجرائى شورا باشد . و عمر هم مى دانست كه اگر معاويه دست به حمله به مدينه مى زد ، قطعا جز براى حكومت خود كارى نمىكرد . چون عمر از جاه طلبى معاويه و ابو سفيان و ديگر سران قريش باخبر بود و آنها را خوب مى شناخت . )