او دلش نمىخواست هيچيك از آنان را براى خلافت تعيين كند و مىگفت : زنده و مرده من حاضر نيست مسؤوليت امر مردم را به عهده بگيرد . در مدت انتخاب خليفه وصيت كرد صهيب بن سنان روى سه روز با مردم نماز بخواند تا كار شورا تمام شود . همچنين وصيت كرد اهل شورا در آن مدت تشكيل جلسه دهند و عدهاى از مردم را بر آنها گمارد ( تا سستى نكنند و پنجاه نفر از مسلمانان را نيز مسؤول حراست از آنها نمود و ابو طلحه انصارى و مقداد بن اسود كندى را نيز مأمور پى گيرى اعمال آنان قرار داد و گفت : گمان نمىكنم مردم به غير عثمان و على ( عليه السلام ) رأى دهند ، زيرا آن دو كاتب وحى رسول خدا صلى الله عليه ( و آله ) وسلم بودهاند . < فهرس الموضوعات > * * * شوراى عمر يك آنى و لحظهاى مناسب با آن روز بود نه يك قانون دائمى و مستمر ! ! < / فهرس الموضوعات > * * * شوراى عمر يك آنى و لحظهاى مناسب با آن روز بود نه يك قانون دائمى و مستمر ! ! < فهرس الموضوعات > بيعت سقيفه حرام بود . . . هر كس چنان بيعتى كند ، او را بكشيد ! ! < / فهرس الموضوعات > بيعت سقيفه حرام بود . . . هر كس چنان بيعتى كند ، او را بكشيد ! ! - تاريخ مدينه منوره ج 3 ص 933 ابو داود . . . از عبد الرحمن بن عوف از عمر روايت مىكند : هر كس بدون مشورت بيعت كند ، او را بكشيد . موسى بن اسماعيل . . . از معرور بن سويدا از عمر روايت مىكند : هر كس بدون مشورت با مسلمين مرم را به بيعت با خود بخواند ، بايد او را بكشيد . - سنن كبرى ج 8 ص 151 ابو عبد الله حافظ . . . از عبد الله بن عمر روايت مىكند : عمر بن خطاب هنگامى كه ترور شد ، مرگ او نزديك گشت ، على بن ابى طالب ( عليه السلام ) و عثمان بن عفان و عبد الرحمان بن عوف و زبير بن عوام و سعد بن ابى وقاص نزد او آمدند ، طلحة بن عبيد الله ( يكى از شش نفر اهل شورا ) غائب بود . عمر مدتى به آنان نگاه كرد و گفت : مردم در ميان شما اختلافى نمى بينند ، اگر اختلافى هست از ناحيه خود شماست . امر خلافت به عهده شما شش نفر است . اما شما سه نفر ( على عليه السلام و عثمان و عبد الرحمان بن عوف ) اگر به خلافت رسيديد ، نبايد قبائل خود را بر مردم سوار كنيد . برخيزيد و با هم مشورت كنيد و يكى را از بين خود به خلافت بر گزينيد . عبد الله بن عمر مىگويد : يكى دوبار عثمان خواست مرا هم وارد شورا كند . در حاليكه عمر اسم