عمر خمس اهل بيت عليهم السلام را مصادره مىكند . . . و از سر لطف و منت مختصرى را پس مىدهد ! ! - كنز العمال ج 4 ص 516 11527 - يزيد بن هرمز مىگويد : نجده طى نامهاى به ابن عباس سؤال كرد : نظر شما درباره سهم ذوى چيست ؟ ابن عباس جواب داد : عمر خواست مقدارى از آنرا براى ازدواج جوانان و مخارج اهل و عيال و اداى قرضهايمان به ما بدهد ، اما ما نپذيرفتيم و گفتيم بايد همه آنرا بدهى . او هم قبول نكرد . 11528 - ابن عباس مىگويد : عمر بنا داشت آنطور كه دلش مىخواست به ما خمس بدهد ، اما ما نپذيرفتيم و گفتيم بايد تمامى آنرا كه يك پنجم خمس است بدهى . او جواب داد : خداوند خمس را براى كمك به آنهائى عائلهمندتر و محتاجترند قرار داده است ، بعضىها از ما مىگيرند و بعضىها نمىگيرند . ( معناى حرف عمر اينست كه : خمس براى كمك به محتاجان است ، پس هر مقدار كه احتياج است به آنها مىدهيم ، نه بيشتر ، اما بايد از او پرسيد : مازاد خمس را كه به نظر او مورد نياز نيست بايد به چه كسانى داد ، به ذوى القربى يا غير ذوى القربى ؟ ! ! ) 11529 - زهرى مىگويد : عمر بن خطاب مىگفت : اگر خمس عراق بيايد ، هر شخص هاشمى را كه ازدواج نكرده باشد ، مخارج ازدواج او را خواهم داد و هر هاشمى كه خدمتكار و كنيزى نداشته باشد ، برايش خواهم گرفت . ( اين وعده عمر بود ، اما آيا عمل هم كرد ؟ ! ! آيا خداوند فرموده بود كه خمس را به ذوى القربى بدهند ؟ يا فرموده بود شخص ديگرى خرج آنها بكند ؟ چرا عمر دريغ داشت كه خمس را به ذوى القربى بدهد ؟ ! از چه مىترسيد ؟ ! ! ) - كنز العمال ج 4 ص 518 11533 - عبد الرحمان بن ابى ليلى مىگويد : از على ( عليه السلام ) پرسيدم : ابوبكر و عمر درباره سهم خمس شما چگونه رفتار مىكردند ؟ فرمود : در زمان ابوبكر خمسى در كار نبود ، اما عمر مرتبا خمسها را بمن مىداد . حتى خمس دو شهر شوش و جندىشاپور را كه رسيد و منهم