مىتوانست در مدح انصار از آيات قرآن و فرمايشات رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم ، گفت . و اين روايت را خواند كه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم فرمود : اگر تمامى مردم راه را بروند و انصار هم راهى را ، من به راه انصار خواهم رفت . سعد يادت مىآيد تو نشسته بودى كه آن حضرت فرمود : واليان اين امر قريش را خواهند بود ، نيكان بدنبال نيكان آنها و بدان بدنبال بدان آنها . سعد گفت : راست مىگوئى ، امير از شما و وزير از ما . عمر به ابوبكر گفت : دستت را باز كن تا با تو بيعت كنم . ابوبكر گفت : نه ، من با تو بيعت كنم ، تو براى اين كار محكمترى . بالاخره او به اين ، اين به او ، عمر زور شد و دست ابوبكر را باز كرد و با او بيعت كرد ، مردم هم هجوم آوردند و بيعت كردند ، فقط على ( عليه السلام ) و زبير مخالفت كردند ، زبير شمشير كشيد و گفت : آنرا غلاف نخواهم كرد ، تا آنكه با على ( عليه السلام ) بيعت شود . ابوبكر و عمر خبردار شدند ، عمر گفت : شمشير زبير را بگيريد و به سنگ بزنيد . عمر رفت و آندو را به سختى آورد و گفت : بايد بيعت كنيد ، چه راضى باشيد و چه مخالف و . . . تا آخر حديث سقيفه .
مىگويند : اجتماع انصار براى بيعت با سعد بن عباده بود . . . در حاليكه انصار مىگفتند : با غير از على عليه السلام بيعت نمىكنيم ! !
- تاريخ طبرى ج 2 ص 443 . . . عمر مىگفت : آن حضرت نمرده است و هر كس را كه چنان مىگفت ، تهديد به قتل مىكرد .
انصار در سقيفه بنى ساعده جمع شصده بودند تا با سعد بن عباده بيعت كنند ، ابوبكر خبردار شد وهمراه عمر و ابو عبيدة بن جراح نزد آنان رفتند و گفت : اين چه كارى است ، كه مىكنيد ؟ گفتند ، يك امير از ما و يك امير از شما . ابوبكر جواب داد : امير از ما و وزير از شما . سپس گفت : با يكى از اين دو مرد بيعت كنيد ، عمر يا ابو عبيده . زيرا گروهى نزد رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم آمده و شخص امين و معتبرى خواستند ، حضرت به آنها فرمود : حقا شخص امينى را براى شما خواهم فرستاد ، آنگاه ابو عبيدة بن جراح را به آنها داد . منهم او را به شما پيشنهاد مىكنم . عمر گفت : كداميك از شما دوست دارد پا جاى پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم بگذارد

831