responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 540


ساخت تا از وضع و اوضاع براى حضرت خبر آورد . حضرت به عسفان كه رسيد ، آن جاسوس نزد حضرت آمد و گفت : كعب بن لؤى و عامر بن لؤى عده‌اى سپاه جمع آورى كرده و درصدند با شما جنگيده و اجازه ورود به مكه را ندهند ، حضرت فرمود : آيا صلاح مىدانيد به زن و بچه‌هاى آنان حمله كرده و آنان را غارت كنيم ، اگر شكست خوردند و زمين‌گير شدند ، كه هيچ و گرنه همه را از دم تيغ بگذرانيم . يا آنكه به طرف مكه حركت كرده و با آنها بجنگيم . . .
( روايت طولانى است تا آنجا كه بالاخره بين آن حضرت و اهل مكه صلح مىشود ) عمر بن خطاب مىگويد : پس از آنكه صلح شد و قرار شد آن سال به مكه نرفته و برگرديم : هرگز آن گونه در نبوت آن حضرت شك نكرده بودم ، نزد او رفته و گفتم : آيا مگر تو پيامبر خدا نيستى ؟ فرمود : بله . گفتم مگر ما بر حق نيستيم و آنها بر باطل ؟ فرمود : بله ، گفتم : پس چرا بخاطر دينمان در مقابل آنان تن به ذلت دادى ؟ فرمود : من رسول الله‌ام و هرگز معصيت خدا نمىكنم و خدا ياور من است . گفتم : مگر نگفتى كه به مكه رفته و حج انجام مىدهيم ؟ فرمود : بله اما آيا گفتم امسال ؟ گفتم نه ، فرمود : تو به مكه خواهى رفت و حج انجام خواهى داد . عمر مىگويد : از آنجا نزد ابوبكر رفتم و همان حرفها را زدم ، ابو بكر هم همان جوابها را به من داد . گفت او بر حق است و از او دست برمدار . ولى باز من دست بردار نبودم و دائما مرتكب اعمالى مىشدم . پس از آنكه صلحنامه امضاء شد و قرار شد برگرديم . حضرت دستور فرمود : شترهايتان را قربانى كنيد و سر بتراشيد و از احرام بيرون آئيد ، هيچ كس توجهى نكرد ، حضرت سه بار دستور خود را تكرار كرد ، كسى اعتنائى نكرد . حضرت ، نزد ام سلمه رفت و قضيه بى اعتنائى مردم را تعريف كرد ، ام سلمه گفت : اگر دوست دارى اين كار انجام شود ، خودت برو و قربانى كن و سر بتراش با كسى هم چيزى مگو ، حضرت هم همين كار را كرد ، كه يكباره مردم برخاستند و شتران خود را قربانى كرده و سر تراشيدند ، بطورى هجوم آوردند كه نزديك بود بعضىها زير دست و پا از بين بروند . . .
( شك در نبوت موجب كفر است ، عمر به اعتراف خودش شك كرد و اعتراض كرد و مخالفت كرد ، لذا بايد دوباره مسلمان مىشد ، حال كى و كجا دوباره اسلام آورد . . . ؟ ! ! ) آيا دوباره عمر مسلمان شد و آيا پيامبر صلى الله عليه وآله توبه او را پذيرفت ؟ ! !
- سيره ابن هشام ج 3 ص 319

540

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 540
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست