responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 518


دلم مىخواست آن شخص من باشم ، اما حضرت على ( عليه السلام ) را خواست و پرچم را بدست او سپرد ، و فرمود : برو و بجنگ تا آنكه خدا خيبر را بدست تو فتح كند ، و پشت سرت را هم نگاه نكن . على ( عليه السلام ) با همراهان حركت كرد ، سپس ايستاد و بدون آنكه برگردد ، پرسيد : يا رسول الله براى چه امرى با آنان بجنگم ؟ فرمود : بجنگ تا شهادت به وحدانيت خدا و رسالت من دهند ، شهادت كه دادند ، جان و مالشان محفوظ خواهد ماند و حسابشان با خدا خواهد بود .
پيامبر صلى الله عليه وآله شهادت مىدهد كه عمر فرار كرد ، زيرا بعد از فرار او بود كه فرمود : فردا پرچم را بدست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند ، مرتبا حمله مىكند و اهل فرار هم نيست ! ! !
- كنز العمال ج 13 ص 122 36392 - ابن عباس مىگويد : عمر بن خطاب مىگفت ( ما كجا و على بن ابى طالب عليه السلام كجا ) از رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم شنيدم فرمود : در على ( عليه السلام ) سه خصلت و امتياز است اگر يكى از آنها براى من بود ، از هر چه كه خورشيد بر آن مىتابد برايم بيشتر ارزش داشت . روزى من و ابوبكر و ابو عبيده جراح و عده‌اى ديگر از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم تكيه بر على بن ابى طالب ( عليه السلام ) داشتيم كه پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم دست بر شانه او زد و فرمود : يا على تو اول مؤمن از نظر ايمان و اولين كسى هستى كه اسلام آوردى ، انت يا على اول المؤمنين ايمانا و اولهم اسلاما . دوم آنكه فرمود : انت منى بمنزلة هارون من موسى ، سوم فرمود : كذب على من زعم انه يحبنى و يبغضك ، دروغ مىگويد كسى كه خيال مىكند مرا دوست دارد در حالى كه دشمن توست .
36313 - ضمرة بن ربيعه از مالك بن انس از نافع از ابن عمر از عمر بن خطاب روايت مىكند : رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم فرمود : پرچم را بدست كسى خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند ، بسيار حمله مىكند و اهل فرار هم نيست ، خداوند فتح را بدست او جارى خواهد ساخت ، جبرئيل از راست و ميكائيل از چپ او را همراهى مىكنند . عمر مىگويد : همه مردم شب را در حالى به صبح رساندند كه مشتاق بودند بدانند آن شخص كيست ، صبح كه شد ، حضرت فرمود : على ( عليه السلام ) كجاست ؟ گفتند : يا رسول الله چشمانش درد مىكند و جائى را نمىبيند . فرمود او را بياوريد . هنگامى كه او را

518

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 518
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست