responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 511


كند ، سعد هم حكم كرد كه مردان آنها كشته و زنانشان اسير و اموالشان غنيمت گرفته شود . آنگاه رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم فرمود : طبق حكم خدا و رسولش حكم كردى . پس از اين واقعه سعد بن معاذ از دنيا رفت . عائشه مىگويد : بخدا قسم صداى گريه ابوبكر و عمر را شنيدم ، اما پيامبر صلى الله عليه ( وآله ) وسلم گريه نكرد ، او بر هيچكس گريه نمىكرد ، فقط وقتى ناراحت مىشد ، به محاسنش دست مىكشيد . ( جدا چقدر جالب است كه عمر و ابوبكر از رسول رحمة للعمالمين ، دلسوزتر و رحيم‌ترند ! ! اينطور نيست ! ! ! ) عمر نتوانست بنى قريظه را از دست پيامبر صلى الله عليه و آله خلاص كند ، بطور تلگرافى چيزى گفت كه آنها معنايش را نفهميدند ، يعنى آنكه به آنها بگونه‌اى بفهماند كه حكم سعد بن معاذ را نپذيرند ، ولى . . .
- كنز العمال ج 13 ص 407 عبدالله . . . . . . از علقمة بن وقاص از عائشه روايت مىكند : در جنگ خندق من هم بدنبال مردم راه افتادم ، صداى پائى از پشت سر احساس كردم ، برگشتم ، ديدم سعد بن معاذ و پسر بردارش حرث بن اوس هستند . روى زمين نشستم ، سعد از جلوى من گذشت ، زرهى از آهن به تن داشت ، كه مقدارى از بدنش از زره بيرون بود و مىترسيدم از همان ناحيه سعد صدمه بخورد ، زيرا سعد هيكل درشت و قد بلندى داشت ، همان طور كه مىرفت رجز مىخواند . برخاستم و به باغى رفتم و ديدم عده‌اى از مسلمانان در آنجا پنهان شده كه عمر بن خطاب هم آنجا بود ، شخصى در ميان آنان بود كه كلاهخود به سر داشت . عمر مرا كه ديد ، گفت : بخدا قسم خيلى نترسى كه خودت را به خطر انداخته‌اى و ممكن است صدمه ديده و يا اسير شوى ، همين طور مرا سرزنش كرد ، بحدى كه دلم مىخواست زمين دهان باز كرده ، مرا ببلعد ، شخصى كه كلاهخود و نقاب بسر و صورت داشت ، نقابش را كنار زد ، ديدم طلحة بن عبيد الله است ، به عمر گفت : واى چقدر ناله و افغان مىكنى ، هيچ راه فرارى نيست مگر سوى خداوند عز و جل . سپس عائشه گفت : سعد بن معاذ تيرى خورد و مجروح شد ، رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم براى او در مسجد چادر زد ، آنگاه جبرئيل نازل شد و به حضرت عرض كرد : يا رسول الله چرا سلاح را بر زمين گذاشتيد ، بخدا قسم ملائكه هنوز اسلحه را زمين نگذاشته‌اند ، فورا سلاح برداشته براى جنگ با بنى قريظه حركت كنيد . حضرت هم دوباره لباس رزم پوشيد و دستور حركت داد . بيست و پنج شب قلعه‌هاى بنى قريظه را محاصره كردند تا آنكه در فشار افتادند . و قبول كردند ، هر چه سعد حكم

511

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 511
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست