responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1102


ابراهيم بن منذر . . . از عائشه روايت مىكند : هميشه در مورد عمر فكر مىكردم و نسبت به او ترديد داشتم تا آن‌كه در خواب به من گفته شد كه عمر پيغمبر شده است ، چنانكه گمان كردم مرا به سوى او دعوت مىكنند .
عائشه خانم فتوا مى دهد كه عمر از پيامبر صلى الله عليه و آله بهتر است . . . او بيرحم و عمر دل رحم ! !
- مسند احمد ج 6 ص 141 عبدالله . . . از عائشه روايت مىكند : روز جنگ خندق بدنبال مردم من هم خارج شدم ، احساس كردم زمين لرزيد و صداى پائى شنيدم ، نگاه كردم ، ديدم سعد بن معاذ و پسر برادرش حرث بن اوس مىآيند .
ابو سفيان و همراهانش به تهامه و عيينية بن بدر و همراهانش به نجد رسيدند و بنى قريظه به قلعه‌هايشان برگشته و در آنجا مستقر شدند .
رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم هم به مدينه بازگشته و اسلحه‌ها را زمين گذاشتند و دستور فرمود براى سعد بن معاذ خيمه‌اى از پوست در مسجد بسازند . عائشه مىگويد : در همان هنگام جبرئيل بر حضرت نازل شد و عرض كرد ، چرا سلاح را زمين گذاشتيد ، در حاليكه ملائكه اسلحه بدست دارند . اسلحه را برداريد و بسوى بنىقريظه رفته و با آنها بجنگيد .
حضرت دوباره فرمان آماده باش داده و همه به راه افتادند . بيست و پنج روز قبيله بنىقريظه را محاصره كردند ، بطوريكه محاصره آنها را سخت در فشار قرار داد ، لذا به آنها گفتند تسليم شويد . آنها هم با ابو لبابه مشورت كردند ، ابو لبابه گفت ، اگر تسليم نشويد كشته خواهيد شد ، آنها هم بشرط آنكه سعد بن معاذ - مجمع الزوائد ج 6 ص 138 عمر و ابوبكر واقعا مصداق آيه ( رحماء بينهم ) بودند .
علقه مىگويد : پرسيدم رسول خدا صلى الله عليه ( وآله ) وسلم چطور ؟ گفت : حضرت هرگز براى احدى چشمش گريان نشد . فقط وقتى ناراحت مىشد ، محاسنش را با دست مىگرفت . . .

1102

نام کتاب : الفاروق ( فارسي ) نویسنده : مؤسسة دلتا للمعلومات والأنظمة    جلد : 1  صفحه : 1102
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست