مردم اين سه كشور را با فلسفه و هنر و ادبيات منطقه خود آشنايى بيشترى ببخشد و همچنين در حدود توانايى خود وسايل معرفى سنتها و ميراثهاى مشترك فرهنگ اين منطقه را در سراسر گيتى فراهم سازد . » .
4 . اقبال معتقد است به يك طرز تفكر اسلامى درباره جهان و انسان و اجتماع و طبيعت و غيره . به عبارت ديگر معتقد است به يك ايدئولوژى اسلامى ، و معتقد است كه اين ايدئولوژى آسيب ديده و تحريف شده است ( همان بيمارى كه اكنون در سرزمين ما خود اقبال دچار آن شده است ) و بايد از نو اين تفكر درباره انسان و روح و علم و تفكر علمى و قانون ( اجتهاد ) و جهان زنده شود . ولى خود اقبال مَثَلش مثل دامى است كه مىخواهد ماهى را بگيرد و خودش هم با آن مىرود . اقبال چه مىدانست كه او كه طرفدار احياء تفكر اسلامى است ، به وسيله انجمن ايران و پاكستان به صورت عاملى درمىآيد براى ميراندن بيشتر اين تفكر ؟ ! .
5 . يك خصوصيت اقبال در اين است كه در دنياى اروپا غرق نشد . متأسفانه نمىدانم چرا از ما اگر كسى به آن ديار مىرود آنچنان غرق مىشود كه تخته اى از آن بر كنار نمىآيد . حداقل اين است كه منكر روح مىشوند و نوعى ماترياليسم را مىپذيرند . جوانان ما فكر مىكنند كه اگر چندصباحى به اروپا يا امريكا بروند چاره اى ندارند جز اينكه به يكى از دو اردوگاه بپيوندند . يعنى اقبال تحت تأثير تقليد غرب قرار نگرفت و به اصطلاح غربزده نشد اقبال و تمدن اروپايى . تقليد مساوى با بردگى :
مقدمه دكتر نصر بر ( احياء فكر دينى ) صفحهء ده ، نقل از ضرب كليم :
« آنها كه چشمانشان از تقليد و بردگى كور شده است نمىتوانند حقايق بى پرده را درك كنند . اين فرهنگ و تمدن نيمه مردهء اروپايى چگونه

232