نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 485
خواننده محترم از مطالعه مباحث گذشته به اين مطلب پى برده است . و امّا آنچه به شيخ بهايى عليه الرحمه نسبت مىدهند كه گفته : مثنوى ما چو قرآن مدّل * هادى بعض است و بعضى را مضلّ و يا مثل آنكه گفته شده است : من نمىگويم كه آن عاليجناب * هست پيغمبر ولى دارد كتاب پس اصلاً اين نسبت ثابت نيست ، و صاحب تحفة الاخيار كه قريب زمان شيخ ( رحمه الله ) بوده است بر اين مطلب تصريح دارد ، و در سابق حكايت بيزارى شيخ از تصوّف گذشت و بعيد نيست شاه عباس تحت تأثير امثال ايشان صوفيه را از مناصب بزرگ عزل نمود ، و چه بسا به جاروكشى گماشت . ( 1 ) و آنچه در كتابهاى كشكول و مخلاة شيخ است ، سعه مشرب و روح بلند او را مىرساند كه گاهى به زبان قوم سخن گفته است . و ممكن است اشعار فوق از شخصى به نام بهاءالدين باشد ، كه در صوفيه مسمّاى به اين نام زياد است ، و از آنها است بهاءالدين محمّد ولد پسر صاحب مثنوى كه هم مسلك پدر بوده است . و همچنين است مرحوم ملا محمّد تقى مجلسى كه بنابر نقل فرزند بزرگوارشان مرحوم علاّمه مولا محمّد باقر مجلسى ابتداء احتمال اصلاح مىدادند ، سپس مخالفت فرمودند .
1 - فرهنگ فرق ، 308 . « صوفيه » در آغاز چون صفويه منتسب به فرقههاى صوفيه بودند واحياناً شاه اسماعيل به عنوان مرشد و ولىّ تلقّى مىشد و از اين طريق توانست آنها را در راه اهداف خود به كار گيرد و چه بسا جانبازى در راه مرشد خود ( شاه اسماعيل ) را بالاترين نشانه ارادت به شيخ مىدانستند ، از اين جهت در آغاز بسيارى از مشاغل و مناصب حكومتى به دست صوفيان افتاد . برخى از آنها به لحاظ روحيه صوفيانه چندان رعايت احكام شرع نمىكردند ، و لكن بعد از گذشت زمان و نفوذ و قدرت يافتن فقها در دربار ، به تدريج دست آنها از قدرتهاى كليدى كوتاه شد و از افراط و زياده روى صوفيان جلوگيرى به عمل آمد ، ولى رگههايى از آن به صورت تعديل شده باقى ماند .
485
نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 485