نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 453
و گذشت از او كه درباره بايزيد گفته بود : بايزيد اندر مزيدش راه ديد * نام قطب العارفين از حق شنيد ( 1 ) و بايزيد كسى است كه گفته است : حق تعالى بر دل اولياء خود مطلّع گشت ، بعضى از دلها را ديد كه بار معرفت نتوانستند كشيد ، به عبادتشان مشغول گردانيد . ( 2 ) و نيز مثنوى درباره او گفته : با مريدان آن فقير محتشم * بايزيد آمد كه نك يزدان منم گفت مستانه عيان آن ذوفنون * لاإله إلاّ أناها فاعبدون ( 3 ) و در عنوان اين اشعار چنين آمده است : « قصّه سبحاني ( 4 ) ما أعظم شأنى گفتن بايزيد و اعتراض مريدان و جواب اومر ايشان را نه به طريق گفتِ زبان ، بلكه از راه عيان » و از اشعار مثنوى در اين باب است : عشق آمد عقل او آواره شد * صبح آمد شمع او بيچاره شد ( 5 )
1 - مثنوى ، دفتر دوّم ، 927 . 2 - خيراتية 25 ، نقل از تذكرة الأولياء ، 193 . نويسنده گويد : اين هم وجه ديگرى كه از او در باب سقوط عبادات از عارف و اصل نقل شده . 3 - مثنوى : دفتر چهارم 2102 . 4 - مرحوم طبرسى در تفسير مجمع البيان 1 / 73 در تفسير آيه 30 سوره بقره مىفرمايد : جايز نيست كه براى غير خداوند كلمه « تسبيح » به كار برده شود اگرچه منزّه باشد ; زيرا در دين كلمه « تسبيح » براى بالاترين مراتب تعظيم عَلَم شده است كه غير از خداوند كسى استحقاق آن را ندارد . 5 - مثنوى ، چاپ كتابفروشى اسلاميّه ، دفتر چهارم 393 ، سطر 19 .
453
نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 453