نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 444
زنجانى و فقه اللّه در ذيل عنوان مذهب عشق صفحه 316 و همچنين به مقدّمه كتاب خيراتيه و احوال صوفيه پيشين تا زمان مرحوم بهبهانى كه خدا ثواب مجاهدين به او عنايت فرمايد مراجعه كنيد . خلاصه كلام آنكه عشق و عاشقى در نزد اين حضرات تا آنجا پيش رفته كه غزالى كه مستغنى از معرفى است براى منصور حلاج كه ادّعاى خدايى كرد چنين عذر آورده كه ادعاهاى منصور ماوراء عقل است و از وجد و عشق سرچشمه گرفته ، و همه چيز تحت الشعاع عشق قرار مىگيرد . ( 1 ) بلكه كار عشق را بدانجا رسانيدهاند كه در اشعة اللمعات گفته است : و كيف ينكر العشق و ما فى الوجود الاّ هو . چگونه عشق مورد انكار قرار مىگيرد در حالى كه در وجود جز عشق چيز ديگرى وجود ندارد . ( 2 ) و مثنوى گويد : شكاف قلم از عشق است . چون قلم اندر نوشتن مىشتافت * چون به عشق آمد قلم بر خود شكافت ( 3 ) توضيح آنكه در سابق و حتى امروز قلم را از نى روييدنى درست مىكردند و براى آنكه مركّب در سر قلم ذخيره شود شكاف مختصرى به آن مىزدند ، مثنوى از اين معنى استفاده كرده و اين شعر را سروده است ، و در شعر بعد از آن عقل را منعزل دانسته و گفته است : عقل در شرحش چو خر در گل بخفت * شرح عشق و عاشقى هم عشق گفت ( 4 ) و ديگرى هم گفته است : « جوشش عشق است كاندر مىفتاد »