نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 295
گروهى از صوفيّه را ديدم كه نماز مغرب و ساعتى بعد نماز عشاء را بجاى آورده ، جز يك نفر كه نماز نخواند ، وقتى علّت را پرسيدم گفتند : او و اصل است و نيازى به نماز ندارد ، آيا جايز است كه بين خود و خداى خود پرده و حاجبى « نماز » قرار دهد . ( 1 ) و يكى از آنها سروده : گاهگاهى آن ركوع و آن سجود * كلّمينى يا حميراء من است نظير گزارش مرحوم علاّمه را ابن أبى جمهور در كتاب « المجلى » نقل فرموده است . ( 2 ) و نيز به احوال شيخ مسلمان تركمان و شيخ على كردى ( 3 ) و همينطور بابا طاهر عريان مراجعه فرماييد . در شرح احوال بابا طاهر عريان نوشتهاند : او در كوهها و غارها زندگى مىكرد ، خواجه نصيرالدين طوسى ( رحمه الله ) را اشكالى درباره نجوم و فلكيّات پيش آمد ، پس براى رفع اشكال به پيش بابا رفت ، با ادب سلام كرد ، بابا گفت : اگرچه ما ديوانگان از تكليف خارجيم ( 4 ) ، امّا به جهت علم تو عليكم السلام يا نصيرالدين ، خواجه فرمود : اسم من را چطور مىدانستى ؟ بابا خنده كرده گفت : من خودم تو را نام نهادم ، بعد با انگشتان پا نقشى به زمين كشيد ، و مشكل خواجه حل شد ، خواجه پرسيد : چطور مىدانستى ؟ گفت : روزى كه ساختند ، در حضور من ساختند ، خواجه پرسيد : سؤال من را چطور متوجّه شدى ؟ گفت : هنوز متنبّه نشدى ؟ پس پاى او را بوسيد و رفت . ( 5 ) نويسنده گويد : از جهت اين داستانهاى مُضحك است كه آقا محمّد على وحيدرحمة اللّه عليه در خيراتيه با ناراحتى مىگويد : . . . به ريش آدم دروغگو ، ولى متأسفانه ايشان سبيل امثال معصومعليشاه و آنها را كه كشته فراموش كرده و عطف