نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 114
گفت : از خداى به خداى رفتم تا ندا كردند از من در من ، كهاى : تو ، من . يعنى به مقام الفناء فى الله رسيدم . روشن است كه اين افكار با چنين ويژگيهايى كه به وضوح بوى حلول و اتّحاد با خدا مىداد ، نمىتوانست مولود طبيعى اسلام و محصولِ فرهنگى مسلمانان ( حتى با توجه به عواملِ انحرافِ داخلى ) ، باشد . البته موضوع زهد و بىرغبتى به دنيا كه در آيات و روايات روى آن تأكيد شده است ، مى مىتوانست در اثر بىتوجهى و عدم تعمّق و شناختِ حقيقت آن ، به افراط و زياده روى كشيده شود و به صورت رياضتهاى نامطلوب جلوه كند . چنان كه نمونههايى از آن در زمان حيات پيامبر ( صلى الله عليه وآله و سلم ) و اميرالمؤمنين ( عليه السلام ) مشاهده گرديد و مورد اعتراض و انكار شديد آنها واقع شد . ليكن قول به حلول و اتحاد و وحدت موجود و سقوط تكاليف و نفى خوف و دم زدن از عشق ( به صورت خاص ) و سخن گفتن از آتش زدن كعبه و بهشت و جهنم ( 1 ) ، و پناه بردن به صومعهها ( 2 ) ، و طواف كردن بر آتشكده مجوسيان ( 3 ) و . . . مطالبى نبود كه حافظه دينى مسلمانان آنها را ( از اولياء اسلام ) به ياد داشته باشد . بعضى از سران صوفيه نيز به اين غرابت و بيگانگى ، به گونهاى اعتراف كردهاند . حلاّجمى گويد : صوفى آن است كه هيچ كس او را نپذيرد ، و او هيچ كس را نپذيرد . ( 4 ) جنيد بغدادى مىگويد : كسى به مرتبه رجال ( صوفى ) نمىرسد مگر آن كه هزار عالِمِ صدّيق ( از علماى غير صوفى ) شهادت بدهند كه وى زنديق و كافر است . زيرا احوال صوفيان برتر از
1 - تذكرة الاولياء شرح احوال شبلى . 2 - شمس تبريزى در دو مورد سخن از اين مقوله دارد . در يك مورد از آن مىگويد : گفتم : مىروم امشب نزد آن نصرانى كه وعده كرده ام كه شب بيايم ! گفتند : ما مسلمانيم ، و او كافر ! بِبَر ( نزد ) ما بيا . گفتم : او به سر مسلمان است ، زيرا تسليم است . . . ( مقالات شمس تبريزى ص 286 ) . 3 - چنان كه از شبلى نقل شده است ، تحفة الاخيار ، ص 43 . 4 - مناقب الصوفيه ، ص 33 .
114
نام کتاب : نقدى بر مثنوى ( فارسي ) نویسنده : سيد جواد المدرسي جلد : 1 صفحه : 114