نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 816
آيا من دو شخصيتم كه يكى غير از ديگرى است ؟ يا اين كه در اين گمان هم پندارى بيش وجود ندارد ؟ نمىدانم . در آن هنگام كه قلب من در وسط روز گلشن خرمى را نشان مىدهد كه گلها و پرنده ها در آن گلشن وجود دارد ، شامگاه فرا مىرسد مانند يك بيابان خشك و بىآب و علف مىگردد ، چگونه اين قلب گاهى باغى مىشود ، و گاهى بيابان خشك ؟ نمىدانم . كجا رفت گريه ها و خنده هاى من در آن هنگام كه كودك بودم ؟ كجا رفت نادانى و شوخىهايى كه در جوانى داشتم ؟ كجاست آن رؤياهايى كه هر كجا مىرفتم دنبال من مىرفت ؟ همهء آنها از بين رفته است ، اما چگونه رفته است ؟ نمىدانم . ايمانى دارم ولى نه مانند ايمانى كه هميشه به يك حال بوده باشد ، مىگيريم ولى نه مانند آن گريه ها كه هميشه سر مىدادم ، خنده ها سر دادهام ، ولى خنده هايى كه مشابه يكديگر نيستند ، چيست آن چه كه همواره وضع روانى مرا عوض مىكند ؟ نمىدانم . هر روزى در وضعى هستم ، هر موقعى شعور مخصوصى دارم ، آيا من در موقع غروب همان كسى هستم كه در هنگام بامداد بودم ؟ هر چه از خودم اين سؤالات را مىكنم ، درونم پاسخ مىدهد : نمىدانم . چه بسا از حقايقى كه مادامى كه پيش من بود از آنها بيم داشتم ، هنگامى كه از من دور شد ، تمايل زيادى به آنها پيدا كردم ، آرزو مىكردم كه اى كاش همانها را داشتم ، آن چيست كه همان موضوع را گاهى براى من نامطلوب ، گاهى ديگر مطلوب جلوه مىدهد ؟ نمىدانم . اين تنوع در درون را همهء متفكرين و دانشمندان علوم انسانى و شعراى زبردست و عرفا متوجه گشتهاند ، و همهء آنان در بارهء اين دگرگونىها در شگفت بودهاند . جلال الدين رومى در موارد زيادى از مثنوى به همين تحولات روحى اشاره نموده ، همهء آنها را اگر پليد نباشند و خيالات فاسد نباشند ، به خدا نسبت داده است و نفس انسانى را در اين باره تشبيه به عالم طبيعت مىنمايد ، چنان كه در جهان خارجى بهار و خزان وجود دارد
816
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 816