responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 65


ولى متأسفانه پيش تازان اين كاروان شگفت انگيز ، به جهت نشناختن اين موجود سترگ نمىتوانند مطابق واقعيت او ، زندگانيش را تفسير نمايند ، و امكانات بهره بردارى از زندگى را در اختيارش بگذارند .
بايد گفت ما افراد انسانى اغلب مانند آن دستگاه موسيقى هستيم كه انگشتان پيش تازان نادان يا هوى پرست ، گاهى هم دانا صداهاى درهم و بر همى از ما در مىآورد ، و چون آنان نمىدانند كه كيستند ؟ و يا اصولا خود را ارزيابى حقيقى نكرده‌اند ، لذا نمىدانند كه ما كيستيم و چگونه بايد ما را ارزيابى نمايند ؟ لذا به طور قطع مىتوان گفت : بشر كردنىها و گفتنىهاى زيادى داشته است كه نتوانسته است به جهت عوامل اجبارى محيط و اجتماع و گردانندگان ، آنها را ابراز نمايد .
مىدانيد بشر تنها در بارهء چه چيز سخن گفته است و تا حدودى عمل كرده است ؟ فقط در بارهء يك زندگانى مطابق خواسته هاى مادى خود بدون مزاحمت به ديگران . و اين يك حقيقتى است مسلم ، ولى بايد فهميد كه اين قيافه يكى از اساسىترين قيافه هاى بشرى است ، و همهء چهره ها درونى و برونى يك انسان و همهء امكاناتش در اين قيافه محدود و خلاصه نمىگردد .
ممكن است مقصود جلال الدين از اين كه مىگويد « با لب دمساز خود گر جفتمى » اين باشد كه اگر مخاطبى پيدا مىكردم كه او هم گوياى حقايق بود ، او هم مانند من سوزى داشت . . . . اين احتمال را بيت بعدى هم تأييد مىكند كه مىگويد :
< شعر > هر كه او از هم زبانى شد جدا بىنوا شد گر چه دارد صد نوا < / شعر > اكنون كه ديگر دمسازى وجود ندارد ، من هستم و ناى خويش ، گاهى سكوت خواهم كرد ، چنان كه بلبل پس از رفتن گل و گلستان سكوت مىكند ، و گاهى هم با خود « نى » دمساز خواهم شد و درد دلم را با او و به وسيلهء آن خواهم گفت .

65

نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 65
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست