نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 627
إسم الكتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى ( عدد الصفحات : 848)
مخلوقات مانند اين كه سايهء خدا در زير سايهاى خوابيده باشد خفته است . فرستادهء قيصر به آن محل نزديك مىشود ولى نمىتواند خيلى نزديكتر برود ، از دور مىايستد ، در حالى كه لرزه بر اندامش افتاده بود ، هيبتى از عمر در دلش نشست ، ولى هيبتى كه باعث يك نشاط روانى گشت . چطور مىشود كه اين دو حالت متضاد در دل كسى از يك موضوع نمودار گردد ؟ آرى مهر و هيبت در روان انسانهاى بزرگ هماهنگ گشته ، در قيافهء او پديدار مىشود . فرستادهء قيصر با خودش گفتگو مىكند ، و مىگويد : من پادشاهان زيادى را ديدهام ، و از هيچ يك از آنها اين هيبت بر دلم ننشسته بود ، هيبت اين مرد هوش از سرم گرفت ، من در زندگانى در بيشهء شير و پلنگ رفتهام ، آنها نتوانستهاند رنگ رخسار مرا دگرگون نمايند ، من جنگها و پيكارها ديدهام ، مانند شيران زخمها خورده جراحتها وارد كرده و داراى قدرت و ورزيدگى هستم . اما از هيبت اين مرد كه بدون سلاح در روى زمين خوابيده است ، تمام اندام من لرزان گشته است . آرى اين هيبت يك نمود طبيعى نيست ، اين هيبت حق است ، و مربوط به خود اين صاحب لباس كهنه نمىباشد . هر كس كه از خدا بترسد و به خدا تقوا بورزد ، جن و انس از او خواهند ترسيد ، فرستادهء قيصر در اين انديشه بود كه پس از لحظاتى عمر از خواب بيدار شد ، آن شخص به عمر احترام كرد و سپس سلام نمود ، چنان كه : پيغمبر ما فرموده است : « اول سلام پس از آن گفتوگو »
627
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 627