نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 601
از حبس خاك آزاد مىگردد ، و سر بر مىآورد ، بادهاى خوش وز آنها را به حركت در مىآورد . برگها هنگامى كه بر روى شاخه ها توليد مىگردند ، مشغول ذكر و تسبيح خداوندى مىشوند آنها مىگويند : ما تسبيح خواهيم گفت ، زيرا آن خدايى كه اصل ما را پرورانده خود ما را تقويت كرده و به موجوديت فعلى رسانيده شايسته تسبيح است . به همين سان جانهاى انسانى كه در آب و گل بسته شدهاند ، هنگامى كه از آن سيه چال رهايى پيدا مىكنند ، در هواى عشق رقصان مىگردند . اينان ديگر جريان كون و فساد را از دست مىدهند و مانند ماه كه هرگز كاستن نداشته باشد همواره ماه چهارده شبه خواهند بود . اين است حال برگها كه به سبب رهايى از ظلمات جريان قوانين ماده ، جسم آنان به رقص مىآيد ، و از كشش ماديات در امان مىباشد و خفتى بر خود مىگردد ، معلوم است كه حال جانهاى آدمى چه خواهد بود . خرگوش شير را در ته چاه افكند . اى ننگ باد به آن شير كه خرگوشى او را از پاى در آورد . تعجب در اين است كه انسانى كه در ماديات غوطه ور است ، با اين ننگ و عار خود را به نام فخر الدين [1] هم بخواند و خود را از اين نام دل شاد كند ؟ اگر تو در اين چاه طبيعت شير بودى ، چطور شد كه خرگوش نفس اماره تو را در همين چاه سر نگون ساخت ؟ آرى اى بىنوا ، نفس خرگوشى تو ، شادان در صحراها مشغول چريدن و رقص است ، تو در ته چاه در سيه چال مرگ با مرگ گلاويز گشتهاى .
[1] بعضى از حاشيه نويسهاى مثنوى مىگويند : مقصود جلال الدين از فخر الدين فخر رازى صاحب تفسير و اربعين است . .
601
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 601