نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 413
تحفه هايى به سوى ابديت بالا مىرود ، سپس نيروهايى به عنوان پاداش آن كلمات و آن نفسها به شخصيت انسانى ما سرازير مىگردد . و به همين سان دائماً جان ما در حال داد و ستد است ، اگر بخواهيم با زبان فارسى اين مطلب را بگوييم : بايستى چنين بگوييم : اين جذب و كشش از آن سوى طبيعت نمودار گشته است ، ديده گان مردم همواره در آن سو مىماند يا به آن سو نگران است كه روزى ذوق روحى او در همان سو بوده است ؟ سنخيت انواع در جنس ، و سنخيت جزء با كل ، همواره باعث پيوستگى ميان انواع جنس و جزء و كل مىباشد . و ممكن است كه ميان دو چيز سنخيت جنسى فعلى نبوده باشد ، ولى يكى از آن دو قابل پذيرش جنس آن موجود بوده باشد ، در اين صورت نيز رابطهء پيوستگى ميان آنها برقرار مىگردد . مانند آب و نان كه در صورت فعلى سنخيتى ميان آنها و موجود انسانى كه داراى احساس و حركت و توالد و تناسل و تفكر و تداعى معانى و وجدان است ، نمىباشد . ولى در حقيقت و پشت پردهء همين ظواهر طبيعت آن نان و آب بىجان با انسان سنخيتى دارد كه مىتواند پس از ورود به درون انسان به اجزاء درونى و برونى او تبديل شود . اگر ذوق ما به موضوعى متعلق شود كه آن موضوع با ما سنخيت ندارد ، هر چند ما پيوستگى با آن موضوع را اظهار كنيم و به خود ببنديم ، اين سنخيت و هم جنس گشتن حقيقى نخواهد بود ، بلكه تشابهى است عاريتى ، كه دير و زود از بين خواهد رفت همچنان كه مرغ به گمان هم جنسى با صفير صياد از فضا پايين مىآيد ، ولى مىبيند كه اين صفير از پرندهء هم جنس او
413
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 413