responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 746


< شعر > اى خدا جان را تو بنما آن مقام كه در آن بىحرف مىرويد كلام < / شعر > داستان آن دم كه با پيامبر در ميان نهاده نشد يكى از موارد مشكل مثنوى جلال الدين ابياتى است كه ما فعلًا آنها را شرح مىكنيم ، مىگويد :
< شعر > ( ( 1730 ) ) حرف و صوت و گفت را بر هم زنم تا كه بىاين هر سه با تو دم زنم ( ( 1731 ) ) آن دمى كز آدمش كردم نهان با تو گويم اى تو اسرار جهان ( ( 1732 ) ) آن دمى را كه نگفتم با خليل و آن دمى را كه نداند جبرئيل ( ( 1733 ) ) آن دمى كز وى مسيحا دم نزد حق ز غيرت نيز بىما هم نزد < / شعر > اين كدامين دم است كه خدا با انبياء عظام در ميان ننهاده ، و به آنها ندميده است ولى به انسان غير پيغمبر دميده است ؟ در اين مطلب كه جلال الدين گفته است سه احتمال وجود دارد :
يكى اين كه مقصود اين است كه تمام اسرار جهان هستى را كه خداوند مىتواند با يك دم در يك انسان القاء نمايد ، به انسان عارف دميده است ، ولى اين دم را به انبياء با نظر به مأموريت مخصوصى كه داشته‌اند ابراز نفرموده است ، به اين معنى : نه اين كه پيامبران از آن دم با عظمت بىبهره بوده‌اند ، بلكه مقصود اين است كه شغل آنها اظهار آن دم را به انسانها ايجاب نمىكرد ، ولى خود آنان كاملًا از آن دم بهره مند بوده‌اند ، اين مطلب نظير اين است كه بگوييم اسرار تجارت را به يك شخص آموزگار تعليم ننموده‌اند ، يعنى با نظر به شغل آموزگارى اسرار تجارت جزء برنامه آموزگارى نيست اگر چه ممكن است آموزگار مفروض همان اسرار را بداند .

746

نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 746
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست