نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 674
« وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ » 57 : 4 [1] ( او با شماست هر كجا كه باشيد ) . « فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْه الله » 2 : 115 [2] ( به هر طرف رو بگردانيد روى خدا در همان طرف است ) . تفسير ابيات بر گرديم به سوى داستان خودمان ، اما اگر درست دقت كنيم اين بر گشتن نيست ، زيرا ما هرگز از داستان بيرون نرفته بوديم ، زيرا در داستان هستى ، نه بالا وجود دارد و نه پايين ، نه بيرون و نه اندرون . هر چه كه از آغاز داستان صحبت مىكنيم ، در باره محبوب خود صحبت مىداريم ، اگر چه الفاظ و قضاياى گوناگونى در اين باره به زبان آوردهايم . آرى اگر در جهل گرفتار شويم زندان اوست . اگر در فضاى علم پرواز نماييم ايوان اوست . اگر در خواب روى و حالت خمار پيدا كنيم به آن جهت است كه مست ديدار وى مىباشيم ، اگر بيدار هستيم در داستانى كه او در جهان هستى ايجاد كرده است ، غوطه وريم ، اگر گريه كنيم ابرى هستيم كه او در فضاى جهان ايجاد كرده است ، و اگر بخنديم برق او هستيم اگر خشم و غضبى ما را در خود فرو برد ، انعكاسى از قهاريت اوست ، اگر در حال پوزش و صلح هستيم ، انعكاسى از مهر و محبت اوست . اگر بخواهى حال ما را در اين جهان هستى درست دريافت كنى ، الف را تصور كن كه از خود هيچ چيز ندارد ، اما اگر بتوانى پس از الف كه هيچ چيز نيست ، آن الف شوى كه همه چيز است ، تو در حقيقت توانستهاى از گروه مجردات گشته ، از ماديات بكلى فارغ و آسوده شوى و آن گاه مرد مفرد گردى .