responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 550


قصهء سليمان و هدهد و بيان آن كه چون قضا آيد چشمها بسته شود < شعر > ( ( 1202 ) ) چون سليمان را سراپرده زدند جمله مرغانش به خدمت آمدند ( ( 1203 ) ) هم زبان و محرم خود يافتند پيش او يك يك به جان بشتافتند ( ( 1204 ) ) جمله مرغان كرده جيك جيك با سليمان گشته افصح من اخيك ( ( 1205 ) ) هم زبانى خويشى و پيوندى است مرد با نامحرمان چون بندى است ( ( 1206 ) ) اى بسا هندو و ترك هم زبان اى بسا دو ترك چون بيگانگان ( ( 1207 ) ) پس زبان محرمى خود ديگر است هم دلى از هم زبانى بهتر است ( ( 1208 ) ) غير نطق و غير ايماء و سجل صد هزاران ترجمان خيزد ز دل ( ( 1209 ) ) جمله مرغان هر يكى اسرار خود از هنر وز دانش و از كار خود ( ( 1210 ) ) با سليمان يك به يك وا مىنمود از براى عرضه خود را مىستود ( ( 1211 ) ) از تكبّر نىّ و از هستى خويش ( 1 ) بهر آن تا ره دهد آن را به پيش ( ( 1212 ) ) چون بيابد برده‌اى را خواجه اى عرضه سازد از هنر ديباچه اى ( ( 1213 ) ) چون كه دارد از خريداريش ننگ خود كند بيمار و شلّ و كور و لنگ ( ( 1214 ) ) نوبت هدهد رسيد و پيشه اش و ان بيان صنعت و انديشه اش ( ( 1215 ) ) گفت اى شه يك هنر كان كهتر است باز گويم ، گفت كوته بهتر است ( ( 1216 ) ) گفت بر گو تا كدام است آن هنر ؟
گفت من آن گه كه باشم اوج پر ( ( 1217 ) ) بنگرم از اوج با چشم يقين من ببينم آب در قعر زمين ( ( 1218 ) ) تا كجاى است و چه عمقستش چه رنگ از چه مىجوشد ز خاكى يا ز سنگ ؟
( ( 1219 ) ) اى سليمان بهر لشكرگاه را در سفر مىدار اين آگاه را ( ( 1220 ) ) پس سليمان گفت ما را شو رفيق در بيابانهاى بىآب اى شفيق همره ما باشى و هم پيشوا تا كنى تو آب پيدا بهر ما تا بيابى بهر لشكر آب را در سفر سقّا شوى اصحاب را < / شعر >


( 1 ) نى ، با تشديد ياء چاق و باد كرده . .

550

نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 550
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست