نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 491
از اين مقدمه روشن مىشود كه براى انسان در هر دورهاى يا عقل مخصوصى وجود دارد ، و يا اين كه يك عقل وجود دارد ، كه تدريجاً با پيش رفت زمان و كوششهاى مناسب تقويت گشته به مراتب عالىتر از تعقل معمولى قدم مىگذارد . اين است كه جلال الدين مىگويد : < شعر > ( ( 1065 ) ) چون معلم بود عقلش ز ابتدا بعد از آن شد عقل شاگردى و را < / شعر > و ممكن است مقصود جلال الدين اين باشد كه انسان با تكامل در زندگانى روحى به جايى مىرسد كه حقيقتاً پا از عقل نظرى معمولى فراتر مىنهد ، و به جهانى از روح قدم مىگذارد كه تعقل در مقابل آن بسى ناچيز مىنمايد . البته براى قابل درك ساختن همين قضيه هم مطلبى كه در فوق اشاره كرديم مىتواند استدلال خوبى بوده باشد . < شعر > ( ( 1069 ) ) هر كه جبر آورد خود رنجور كرد تا همان رنجوريش در گور كرد < / شعر > ساده لوحان جبر را اشتباه مىفهمند تو چرا جبر را به معناى زنجيرى منظور مىكنى كه تو را از تكامل باز بدارد . معناى جبر بستن شكسته ، يا جبران نقص است ، و يا به معناى پيوست دادن دو يا چند حقيقت گسسته به يكديگر . آنان كه جبر را بهانهء رشد و تكامل مىگيرند ، در حقيقت پاى خود را مىشكنند و يا پاى خود را مىبندند ، و سپس مىگويند : ما نمىتوانيم راه برويم .
491
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 491