responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 402


< شعر > ( ( 889 ) ) ذوق جنس از جنس خود باشد يقين ذوق جزو از كل خود باشد ببين ( ( 890 ) ) يا مگر آن قابل جنسى بود چون بدو پيوست جنس او شود ( ( 891 ) ) همچو آب و نان كه جنس ما نبود گشت جنس ما و اندر ما فزود ( ( 892 ) ) نقش جنسيت ندارد آب و نان ز اعتبار آخر آن را جنس دان ( ( 893 ) ) ور ز غير جنس باشد ذوق ما آن مگر مانند باشد جنس را ( ( 894 ) ) آن كه مانند است باشد عاريت عاريت باقى نماند عاقبت ( ( 895 ) ) مرغ را گر ذوق آيد از سراى چون رسد در وى گريزد جويد آب ( ( 897 ) ) مفلسان گر خوش شوند از زرّ قلب ليك آن رسوا شود در دار ضرب ( ( 898 ) ) تا زر اندوديت از ره نفكند تا خيال كژ تو را چه نفكند ( ( 899 ) ) از كليله باز خوان اين قصه را و اندر آن قصه طلب كن حصه را < / شعر > ترجمه ابيات عربى < شعر > ( ( 882 ) ) « تا إليه يصعد أطياب الكلم صاعدا منا الى حيث علم » ( < / شعر > كلمات پاكيزه به سوى او صعود مىكند ، صعود مىكند به جايى كه خدا مىداند يا « به جايى كه از نظر عقل و منابع اسلامى دانسته شده است » ( جهان روحانى الهى ) < شعر > ( ( 883 ) ) ترتقي انفاسنا بالمنتقى متحفا منا الى دار البقا ( < / شعر > انفاس ما به وسيله تزكيه شدن آنها در حالى كه مانند تحفه‌اى است از ما به سوى سراى ابديت ارتقاء پيدا مىكند ) در اين بيت جلال الدين از نظر ارتباط انسانهاى رشد يافته با خدا ، مضمون بسيار عالى را بيان مىكند ، زيرا او مىگويد : هنگامى كه سخنان ما پاكيزه بوده باشد به سوى عالم ملكوت صعود مىكند ، و همچنين نفسهاى ما هنگامى كه در حال هشيارى به هدف هستى و توجه به آفرينندهء هستى كشيده مىشود ، در حقيقت مانند تحفه گران بهايى به سوى خدا و ابديت روانه مىگردد .
آيا مىتوان رابطه‌اى بهتر از اين ميان انسان و خدا تصور كرد كه در هر نفس كه

402

نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري    جلد : 1  صفحه : 402
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست