نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 321
كشتن وزير خود را در خلوت از مريدان < شعر > ( ( 662 ) ) بعد از آن چل روز ديگر در ببست خويش كشت و از وجود خود برست ( ( 663 ) ) چون كه خلق از مرگ او آگاه شد بر سر گورش قيامتگاه شد ( ( 664 ) ) خلق چندان جمع شد بر گور او موكشان جامه دران در شور او ( ( 665 ) ) كان عدد را هم خدا داند شمرد از عرب وز ترك وز رومى و كرد ( ( 666 ) ) خاك او كردند بر سرهاى خويش درد او ديدند درمانهاى خويش ( ( 667 ) ) آن خلايق بر سر گورش مهى كرده خون را از دو چشم خود رهى جمله از درد فراقش در فغان هم شهان و هم كهان ( 1 ) و هم مهان ( 2 ) ( ( 668 ) ) بعد ماهى خلق گفتند اى مهان از اميران كيست بر جايش نشان ؟ ( ( 669 ) ) تا به جاى او شناسيمش امام تا كه كار ما ازو گردد تمام سر همه بر اختيار او نهيم دست بر دامان و دست او نهيم ( ( 670 ) ) چون كه شد خورشيد و ما را كرد داغ چاره نبود بر مقامش از چراغ ( ( 671 ) ) چون كه شد از پيش ديده روى يار نايبى بايد ازو مان يادگار ( ( 672 ) ) چون كه گل بگذشت و گلشن شد خراب بوى گل را از كه جوييم از گلاب ( ( 673 ) ) چون خدا اندر نيايد در عيان نايب حقند اين پيغمبران ( ( 674 ) ) نى غلط گفتم كه نايب با منوب ( 3 ) گر دو پندارى قبيح آيد نه خوب ( ( 675 ) ) نى دو باشد تا تويى صورت پرست پيش او يك گشت كز صورت برست ( ( 676 ) ) چون به صورت بنگرى چشمت دو است تو به نورش درنگر كان يك تو است لاجرم چون بر يكى افتد بصر آن يكى باشد دو نايد در نظر ( ( 677 ) ) نور هر دو چشم نتوان فرق كرد چون كه در نورش نظر انداخت مرد < / شعر >
( 1 ) كه كوچك . ( 2 ) مه بزرگ . . ( 3 ) منوب يا منوب عنه كسى كه نيابت از طرف او به كسى سپرده مىشود . .
321
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 321