نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 12
مىسازد مرا نيز شادمان مىكند ، و همچنين در ساير هدف گيرىها و دردها مرا هم سنخ خويشتن گمان كردهاند ، در صورتى كه آنان از درون من اطلاعى ندارند ، و نمىدانند كه من چه مىخواهم و خوشى و ناراحتى من در چيست ؟ از ملاحظهء مجموع ابيات مثنوى مىتوان با اين حقيقت روبه رو گشت كه جلال الدين رومى در زندگانى خود واقعاً با افراد و ملل و اقوام گوناگون معاشرت داشته زيرا هر موقع در بارهء يك طبقه و يك قوم كه صحبت مىكند ، گويى جلال الدين مدتى از عمر خود را با تمام آگاهى با آن طبقه و قوم بسر برده است . < شعر > ( ( 7 ) ) سرّ من از نالهء من دور نيست ليك چشم و گوش را آن نور نيست ( ( 8 ) ) تن ز جان و جان ز تن مستور نيست ليك كس را ديد جان دستور نيست < / شعر > روح انسانى شناخته نخواهد شد دلائل زيادى در دست داريم كه مىگويد : روح انسانى شناخته نخواهد گشت ، اين دلائل تدريجاً در ابيات مثنوى بيان خواهد شد و ما تا حدود توانايى ، آنها را بررسى خواهيم نمود از آن جمله : 1 - مفاهيمى را كه حواس انسانى به ذهن تحويل مىدهد و از آنها موضوعات و مسائلى را مىسازد ، همگى محدود و مشخص مىباشند ، در صورتى كه ما بايستى براى شناسايى روح ، فعاليت در بىنهايت را هم كه يكى از خصائص روح است مشاهده كنيم و مشاهدهء بىنهايت با بىنهايت بودن سازگار نيست زيرا هر مشهودى نهايتى دارد . 2 - « خود » ما را آن چنان كه تصور مىكنيم روح براى ما مطرح مىسازد ، چگونه
12
نام کتاب : تفسير ونقد وتحليل مثنوى جلال الدين محمد مولوى نویسنده : محمد تقي جعفري جلد : 1 صفحه : 12