حى [ 33 ] و عالم و مريد و قائل و قادر و جواد و مقسط . و امر ايجادى ، كه مطلوب حقيقى - كه كمال جلاء و استجلاء [ 34 ] است - بر وى مترتّب است ، بر اين اسماء موقوف است ، چه « حى » موجب حضور است با بايستگى ايجاد و شعور به مصلحت و تدبير كلى در آن باب كه مطلوب حقيقى به وى باز بسته است . و « عالم » مفصّل آن تدبير است به استحضار مفردات حقايق متبوعه و تابعه و تعيّنات وجودى اسمائى مضاف به هر حقيقتى و احكام او . و « مريد » مخصّص و مرتّب ايشان است در ظهور في مرتبة أو مراتب . و « قائل » مباشر امر ايجاديست ، به معنى كلمهء « كن » . و « قادر » ممد اوست و مؤثّر بذلك القول . و « جواد » معيّن و معطى حصص وجوديست به هر حقيقتى . و « مقسط » مثبت و معيّن محل و مرتبه اى كه آن موجود در وى ظاهر