و التحقّق إذا أريد بها المعاني المصدريّة ، لأنّها مفهومات عقليّة اعتباريّة ، لا تحقّق لها الَّا في الذهن . پس چون لفظ « وجود » بر واجب تعالى اطلاق كنند ، بدان موجودى خواهند كه به ذات خود موجود است ، نه به امرى زائد ، و وجود همهء أشياء علما و عينا به اوست چون نور ، كه به نفس خود روشن است ، نه به روشنائى ديگر ، و روشنى همهء چيزها بدوست ، كما مرّ تفصيل ذلك . وصل هستى خداى تعالى پيداتر از همهء هستيهاست ، زيرا كه او به خود پيداست ، و پيدايى ساير هستيها بدوست . « الله نُورُ السَّماواتِ وَالأَرْضِ » . همهء أشياء بى هستى عدم محض است ، و مبدأ ادراك همه هستى است ، هم از جانب مدرك و هم از جانب مدرك . و هر چه ادراك كنى ، اول هستى مدرك شود ، اگر چه از ادراك اين ادراك غافل باشى ، و از غايت ظهور مخفى ماند . همه عالم به نور اوست پيدا * كجا او گردد از عالم هويدا زهى نادان كه او خورشيد تابان * به نور شمع جويد در بيابان