نام کتاب : نقد النصوص في شرح نقش الفصوص نویسنده : عبد الرحمن بن احمد جامي جلد : 1 صفحه : 208
و قوّت و شدّت بالأصالة حق راست ، و غير او را بالتبع . پس هر چند به سبب تحقّق به مقام عرفان مرتبهء تأثير و تصرّف در عالم به همّت يافته باشد ، حضرت حق را بر خود اختيار كند و آن تصرّف را به حق ايثار كند - < شعر > ممكن كه بود حقيقتش محض عدم حاشا كه تواند زدن از هستى دم هر چند كه بيند ز خود آثار قدم آن به كه برون ننهند از اندازه قدم < / شعر > - لا سيّما وقتى كه آيهء كريمهء « وَأَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيه » شنيده باشد و دانسته كه هر چه در دست اوست نه از اوست ، بلكه او در آن امر خليفهء حق است سبحانه و نايب مناب او . و با اين همه به موجب فرمودهء « فَاتَّخِذْه وَكِيلًا » مأمور است كه حق را در آن امر خليفه و وكيل خود سازد . پس با وجود اين معرفت و شهود عارف را كجا آن همّت باقى ماند كه بدان تصرّف تواند كرد ؟ چه همّت اثر نكند مگر به جمعيت تمام كه صاحب همّت را گنجائى توجّه به غير امر متصرّف فيه نماند . و اين معرفت مفرّق جمعيت همّت اوست و موجب رجوع او به عدم اصلى و عجز جبلَّى . < شعر > از دور ببينى تو مرا شخص رونده زان شخص مپرهيز كه او غير عدم نيست پيش آى و عدم شو كه عدم معدن جان است ليكن نه چنين جان كه بجز غصّه و غم نيست < / شعر > و امر دوم احديت متصرّف و متصرّف فيه است ، زيرا كه عارف چون بداند كه متصرّف و متصرّف فيه در حقيقت واحد است - اگر چه به حسب صورت مختلف است - وجود اغيار از نظر شهود او برخيزد . پس همّت بر چه دارد و جمعيت خاطر بر كه گمارد ؟ و للشيخ الكامل العارف مؤيّد الدين الجندي رحمه الله هاهنا كلام ، لخصه بعضهم بهذه العبارات : « و الوجه الثاني - و هو شهود أحدية المتصرّف و المتصرّف فيه - كما يمنع من التصرّف ، فقد يقتضي التصرّف ، لأنّه واقع في نفس الأمر ، إذ ليس في الوجود إلَّا الحق وحده ، و التصرّف واقع . فلو تصرّف العارف بالأحدية المذكورة ، ما كان ذلك التصرّف إلَّا للحق سبحانه و لا سيّما العبد الكامل : فانّه هو الذي له جميع ما للربّ من الحقائق الأسمائية
208
نام کتاب : نقد النصوص في شرح نقش الفصوص نویسنده : عبد الرحمن بن احمد جامي جلد : 1 صفحه : 208